رادین جونرادین جون، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 26 روز سن داره

رادین عشق مامان وبابا

نازنین پسرم همین که تو را دارم بهترین هدیه ی, خدارو دارم

پایان سال 92

نازنینم همون جوری که از اسم تاپیکم معلومه سال 92 داره کم کم کوله بارش و میبنده و سال 93 تازه نفس داره از راه میرسه اول از این یه هفته برات بگم بعدا بریم سراغ خداحافظی با سال 92 این یک هفته اصلا خونه نبودیم همش بیرون بودیم و کارهای ناتمومی و که داشتیم تمومش کردیم خوب بود خوش گذشت. مامان  دو روز پشت سر هم باید  صبح زود میرفتیم بیرون به خاطر همین شب و خونه ی مامان جون موندیم تا صبح شما پیش مامان بمونی تا من به کارهام برسم چهارشنبه سوری هم خونه ی مامان جون بودیم شمااولش یه کوچولو بغض کردی به خاطر صداهای زیاد ولی بعدش عادت کردی رفته بودیم پشت بام مامان جونی با همسایه هاشو ن خ...
29 اسفند 1392

روزهای بیرون رفتنی ما

پسر قشنگم این چند روزه همش بیرونیم برای خرید  یا برای شما یا برای خونه یا برای بابا دیگه زمانی که میاییم خونه رمقی برامون نمی مونه و زودی خوابمون میبره دیشب هر چه قدر تلاش کردم که بیام اینجا خستگی نزاشت و زودیی خوابم برد جمعه رفته بودیم خونه ی مامانی هم دیدنیشون هم اینکه دیدنی پویان جونی چون تازه مسلمون شده بود خوب بود و خیلی خوش گذشت و زودی برگشتیم چون مامانی خونه تکونی  داشت نخواستیم زیاد مزاحمشون بشیم و کارهاشون بمونه با وجود شما گل پسری هم که نمیشد موند و کمک کرد یک عالمه هم عکس انداختم ازت آخه حیاط مامانی خیلی بزرگه شما هم دمپایی هات و پوشیدی و رفتی توی حیاط ...
25 اسفند 1392

سفر قم و اولین آرایشگاه رادینی

پسر زیبای من همونجوری که گفته بودم  5شنبه رفتیم قم من و شما و بابایی سه نفره ساعت 9 از خونه راه افتادیم و اول رفتیم مرکز بهداشت برای قد و وزن شما که همه چیز نرمال بود و خداروشکر مشکلی نداشت نوبت بعدیت هم شد 6 خرداد ماه هم برای قدووزن هم برای واکسن 18 ماهگی واکسن آخر و راحت شدن خیالم برای درد واکسن این از این   بعد از اون راهی قم شدیم ونزدیک اذان ظهر رسیدیم و من و بابایی تصمیم گرفتیم که موهای شمارو یه کوچولو اونجا کوتاه کنیم و متبرک بشه که قسمت نشد و موند سفر کوتاه و قشنگی بود خیلی خوش گذشت کاش مامان جونی هم میومد که جاش خالی بود ان شاالله سفرهای بعدی بعد از یه استراحت کوتاه...
25 اسفند 1392

روزهای پایانی اسفند ماه

پسر دوست داشتنی من : اسفند ماه هم کم کم داره بارش و می بنده و میره و بهار با اون همه زیبایی و سر سبزیش میاد یکی از ماه های مورد علاقه ی مامان فروردین و یکی از فصل ها هم فصل بهار البته همه ی روزهای خدا قشنگن ولی بهار برای مامان یه چیز دیگه است دیگه بعد از تموم شدن خونه تکونیمون بیشتر پیش هم هستیم و از این بابت خیییییییییییییییییییلی خوشحالم پسر قشنگ من پیشرفت هایی داشتی که همش هم از شیرین زبونی هاته که دل من و میبره به ناکجا آباد کلمات و کم کم ادا می کنی به زبون خودت که متوجه میشی ولی من متوجه نمیشم گاهی هم واضح میگی امروز شماره 10 رو یاد گرفته بودی همش میگفتم چند تا میگفت...
22 اسفند 1392

خرید عید 93

پسر خوشگل من تقریبا کارهامون تموم شد و از دیروز تا به حال داریم خریدای شمارو انجام میدیم واااااااااااااااااااااااااااای که چه قدر قیمت ها سرسام آوره دیروز 3 ساعتی و بیرون بودیم برای خرید دیگه آخراش خسته شدی و زودی برگشتیم از شانس بد شما هم هوا خیلی سرد شده به خاطر باد شدید زودی برگشتیم و باقیش موند برای امروز دیگه دیشب از خرید اومدیم اینقدر خسته بودی که ساعت 12 خوابت برد من هم با پا درد داشتم دست و پنجه نرم میکردمو زودی خوابیدم با اینکه همش بغل بابا بودی ها ولی من خسته شدم بابا جونی بینوا اینقدر خسته بود که از شما زودتر خوابش برد اینقدر این مراکز خرید بد شده که ن...
15 اسفند 1392

تولد داریممممممممم

فردا تولد مامان جونی و خاله جونیه هووووووووووووووووووورا خاله جونم تولدت مبارک از راه مجازی میبوسمت مامان جونی تولدت هزاران بار مبارک خیلی خیلی خیلی خیلی دوستتون داریم حیف که نمیشه از این طریق گفت فردا رادین برای مامان جونی و خاله جونیش تولد گرفته که از صبح میریم اونجا میریم که داشته باشیم یه روز و شب قشنگ و       ...
12 اسفند 1392

تاخیر یک ماه و خونه تکونی

آخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ که چه قدر دلم برای اینجا و این کلبه ی قشنگ و به خصوص دوستای گلمون تنگ شده بود اول از همه از خاله ی عزیززززززززززززززززززززززززم دوست داشتنیم (مامان امیر عطا جونی) تشکر میکنیم که توی این تاخیر یک ماه مارو مورد محبت خودشون قرار دادن و با پیام هاشون گرمی بخش بودن برای ما .ممنون خاله ی مهربونم شرمندم کردین به خدا واما حرفای نگفتمون بعد از آخرین پستی که برات گذاشتم پسر قشنگم یک ماه میگذره فردای اون روزی که من برای شما آخرین پست و زدم خاله زهره (همسایه) خبر داد که یه مراسمی دارن که جمعیتشون زیاده و خونه ی خودشون همه جا نمیشن از ما خواستن که مردونه خونه ی ما باشه زنونه خ...
12 اسفند 1392

قطع اینترنت

عشق من دنیای من رادینم . این چند روزه که نبودم علتش من نبودم قطع اینترنت بود اون هم خیلی از مناطق  تهران 3 روزه واااااااااااااااااای فکرکن توی این چند روزفهمیدم که معتادشدم اعتیاد اینترنتی هر یک ساعت یک بار کنترل می کردم ببینم وصل شده یا نه ولی نا امید بر می گشتم تا اینکه دیشب وصل شد ولی من خوابم میومد نمی تونستم بیام حالا اینترنت وصل شد من کلاس میزاشتم این چند روز هم اتفاق خاصی نیافتاد جز اینکه یه مروارید خوشگل دیگه از مروارید های آسیاب بالا سمت چپ  شکفت خیلی وحشتناکه پسر گلی که شبا زمانی که می خوابید دیگه تا ساعت 8 صبح بیدار نمیشد حتی برای شیر خوردن الان به خاطر مروارید...
13 بهمن 1392