رادین جونرادین جون، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه سن داره

رادین عشق مامان وبابا

نازنین پسرم همین که تو را دارم بهترین هدیه ی, خدارو دارم

18 اسفند 93

1393/12/19 1:44
نویسنده : مامان رادینی
895 بازدید
اشتراک گذاری

خدایا شکرت که بهم این فرصت و باز دوباره دادی تا بیام به وب قشنگ پسرم و همین طور

فرصت زندگی کردن توی یکی از بهترین روزهای سالت و از همه مهتر شکر به خاطر

سلامتی که بهمون دادی

خییییییییییییییییییییییلی دوستتت دارم خدا جونم

پسر نازم از امروزت برات بگم که چشم باز نکرده خونه ی مامان جونی بودیم خندونکصبحانه رو

رفتیم اونجا خوردیم در کنار مامان جونی امروز قرار بودکه برم دندان پزشکی به خاطر همین

زود رفتیم که من به کارهای بیرون از خونم برسم و زودی برگردم کمک مامان جونی که دیر

رسیدم به مطب و موند برای فردا اصلا خودم هم امروز راضی نبودم همش فکرم به شما بود

که نکنه در نبود من گریه کنی و مامان و اذیت کنی

خیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییلی به هم وابسته شدیم که اصلا

این جوری خوب نیست هر جا که میرم تنها میرم و شمارو نمیبرم  یا کارهام و تندی انجام

میدم که زود برگردم یا نصفه ولشون میکنم به امون خدا چشمکمثلا خرید که میرم نصفه ی

خریدام و میکنم باقیش و می گم بمونه برای بعد خندونک

خلاصه نیم ساعته رفتم و برگشتم توی راه هم کلی برات خرید کردم که این نیم ساعت و

تلافی کرده باشم بعدش هم اومدم خونه یه ذره با شما بازی میکردم یه ذره کمک مامان

میکردم البته کمک شما هم کم نبودا هر کاری که من انجام میدادم شماهم تقلید میکردی

روزنامه برداشتم شیشه های بوفه رو تمیز کنم شما هم انجام دادی به جای صدای شیشه

شوی که میزدم به شیشه خودت  میگفتی پیس پیس خندونکبلد نبودی فشار بدی شیشه

شوی بپاچه روی شیشهخندونکبعد از اون هم کم کم همه از سر کار اومدن و دورو برت شلوغ

شد علی هم آخر سر به جمعمون اضافه  شد که کلی با علی شمع بازی کردی

شمع بازی یه بازی جدیده که من یاد دادم آخه خونه تکونی های عید خیلی با صرفه است

خیلی از وسیله هایی که گم کرده بودیم و میشه پیدا کرد یا وسیله هایی که یادمون

بود هستن و استفاده نمی کردیم و میشه استفاده کرد یا اون هایی که قبلا استفاده نمیشد

به کار میادخندونک مثل همین شمع هایی که من توی بوفه پیدا کردم شمع های تولدت بوده از

پارسال مونده بود اوردم چیدمشون توی ابکش روحی و روشن کردم و شما فوت کردی هی

روشن کردم و  شما فوت کردی و اخرش هم دست میزدیم که نصفش موند. وسیله ی بازی

شما با علی شده بود شما یک ساعت سرگرم بودین و ما هم به کارهامون رسیدیم .بعد از

یه روز پر از بازی و پر سرو صدا باعلی ساعت 1 بودکه خودت خوابیدی بدون اینکه اذیت کنی

موقع خواب  قبل خواب هم یک عالمه من و   بوس کردی آخ که چه قدر چسبید یه دونه از

راست یه دونه از چپ یه دوونه از روی لب بوس میکنی این کار 4 مرتبه شاید هم بیشتر

تکرار میشه ولی نمیدونی که چه لذتی داره

خییییییییییییییییییییییییییلی دوستتت دارم تک ستاره ی زندگی من و باباجونی

این هم شمع بازیمون

این هم بازی جدید شما داخل بوفه

این هم دو تا ماهی قشنگات که هر روز میریم اونجا به اون ها هم غذا میدیم که کلی ذوق میکنی اون ها هم میان سریع بالا و غدا شون و میخورنبغل

پسندها (2)

نظرات (1)

مامان امیرعطا
20 اسفند 93 0:31
وای فدای بازی هات ... تولد بازی بوده هااااا خاله آره بوس هاشون خیلیییییییییییییییی می چسبه به به شما هم داخل بوفه تشریف داری گلم ماهی های عیدتم که خریدی رادین جونم....همیشه خوش باشی عزیزم
مامان رادینی
پاسخ
عشق منی خاله جونم دیگهههههههه