19 اسفند 93
عسل چشم من سلام.
اول از همه باید بگم که توی پست دیشبم سوتی دادم تاریخ امروز و زدم شرمنده درستش میکنم حتما
امروز صبح که از خواب بیدار شدیم اولین برف سال 93 رو دیدیم خوشبختانه .ولی زودی اب شد چیزی ننشست روی زمین
برای شما هم جالب بود رفته بودی توی حیاط و دستت و میگرفتی به سمت اسمون و خیس میشدی لذت میبردی.
خلاصه تا از خواب بیدار شدیم رفتیم خونه ی مامان جون .تصمیم گرفته بودم که نریم ولی چون مامان باید میرفت دندون
پزشکی نشد که بمونیم .اولش تصمیم داشتم با ماشین بریم ولی بعدش پشیمون شدم گفتم حیفه این هوا پیاده بریم بهتره
.شمارو حسابی پوشوندم و دوتایی راه افتادیم آخ که چه لذتی داشت .خوب بود ولی حیف زود تموم شد.امروز من پسرم و
زیاد ندیدم چون توی راه دندان پزشکی بودم هی میرفتم و میومدم اون زمانی هم که من خونه بودم شما خواب بودی
.عجیب بود شما امروز سه ساعت خواب بودی .بیدار همکه شدی با خودم بردمت دندون پزشکی همراه با بابا جونی تا کارم
تموم بشه 2ساعت طول کشید که شما هم حسابی خسته شدی و بابا جونی و خسته کردی .الان هم دوتاییتون از فرط خستگی خوابتون برده.خوب بخوابین عزیزانم.