سرماخوردگی
رادین مامان اومدم بهت بگم که شما اولین سرماخوردگی زندگیت و خوردی از اون چیزی که میترسیدم سرم اومدم همیشه از این میترسیدم که شما حداقل امسال زمستون و سرما نخوری که خوردی که این سرماخوردگی میتونه از بابا جون هم باشه چون بابایی 2روزه که سرما خورده و اینکه من شمارو جمعه برده بودم خونه ی عمو حسین و ناچار شدم که ببرمت حمام اونجا خونه ی عمو یه کوچولو سرد بود فکر کنم اونجا هم سرماخوردی خلاصه اینکه پسر نازم شما از صبح بی حالی و همش در حال سرفه و عطسه کردن هستی و اصلا حال نداری مامان امروز چشمای قشنگت و درست ندیده و نتونستم با پسرم بازی کنم چون همش بی حال بودی فردا قراره که با بابایی ببریمت پیش دکتر قب...
نویسنده :
مامان رادینی
1:12