18 اردیبهشت92
پسر نانازم امروز اتفاق خاصی نیافتاده بود فقط اینکه خاله جونی امروز ساعتای 8 بودکه شمارو اومد برد خونه ی مامان جونی تا ساعت 10 بود که خودم اومدم دنبالت توی این فاصله کلی از کارای عقب افتادم و انجام دادم و قرار بر این شد که فردا و پس فردا رو بریم کرج چون مامانی میره ما هم با مامانی میریم کرج تا دور هم باشیم ما تا 2 روز نیستیم و من هم نمی تونم بیام به کلبه ی قشنگت سر بزنم احتمالا شنبه یه سری بزنم چون جمعه اگه بیاییم من خسته ام و فکر نکنم بتونم بیام و خاطراتت و ثبت کنم ولی قول میدم که تو ذهنم حکشون کنم و بعدا برات اینجا به یادگار بزارم با کلی عکس و خاطره ی خوش برمیگردیم
تا شنبه بای
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی