رادین جونرادین جون، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره

رادین عشق مامان وبابا

نازنین پسرم همین که تو را دارم بهترین هدیه ی, خدارو دارم

18 ماهگیت مبارک

عمرم نفسم همه ی وجودم 18 ماهگیت مبارک پسر ناز من 17 مااهگیت و پشت سر گذشتی و وارد 18 ماهگیت شدی ای جووووووووووووووووونم 120 سالگیت نازنینم مردی شدی ماشاالله برای خودت اومدم تندی تبریک بگم و برم امروز میریم خونه ی مامان جونی و تا 4 شنبه اونجاییم باباا جونی داره میره سفر کار داره ما هم بنا به دلایلی نمی تونیم باهاش بریم میریم که تنها نباشیم الان خوابی برم زودی کارها م و انجام بدم بوس بوس   ...
5 خرداد 1393

بدون عنوان

امسال 13 بدر مثل اکثر سالها رفته بودیم سمت قزوین فامیل های مامان جونی اکثرشون اونجاهستن و همشون هم مهمون نوازو خوش مسافرت لذت میبریم وقتی باهاشون هستیم اکثرا هم باغ دارن هیچ وقت هم بیرون نمیرن همه میرن سمت باغاتشون ما هم از خدا خواسته با اونا میریم که الحق هم خیلی خوش میگذره این عکسای قبل از سفرمونه پسرم در کنار سفره ی هفت سین مامان جونش جایگاه جدید بازی شما داخل کمد دیواری این هم یه خیابون زیبایی که با سنگ تزیین شده این هم باغات پسته روز 13 بدر پسرم در حال دویدن به دنبال توپ همون طوری که بابا جونی گفته بود و...
2 خرداد 1393

بدون عنوان

این هم سری آخر عکسات هفته ی پیش با مسیحا جونی (خانواده ی عمو) رفته بودیم فرحزاد شما و مسیحا جونی این بار فکر کنم نوبت عینک مامان برای شکستن آره ؟ پسر عموهای فوتبالیست   ...
2 خرداد 1393

بدون عنوان

بالاخره سیستم ما درست شد چه قدر وبلاگت بدون عکسای خوشمزه ات بیمزه شده بود این وجدی میگم نازنینم هر زمان که میومدم ونمی تونستم عکسات و آپ کنم کلی عصبی می شدم ولی بالاخره بابا جونی درستش کرد دستت دردنکنه بابای گلممممممممممممممممممممم واما عکسای قشنگم پسر مومن من در حال نماز خوندن زمانیکه صدای اذان و میشنوی اول یه چیزی به عنوان صلوات زیر لبت میگی بعد بدو بدو میری سراغ سجاده میاریش و پهن می کنی ای قربونت برم من که اون لحظه دلم ضعف میره و دوست دارم بخورمت اما حییییییییییف اینجا هم خونه ی عمه ی بابا جونیه که رفته بودیم قزوین واقعا قطعه ای از بهشت میمونه خیلی جای قشنگیه ...
2 خرداد 1393

بدون عنوان

نمایشگاه گل و گیاه بوستان گفتگو اردیبهشت ماه 93 امروز روزآخرش بود قربونت برم اصلا همکاری نکرد ی و همش نق زدی اشکالی نداره این هم شیرینی خودش و داشت این دو تا عکس مربوط میشه به صبح همون روز که می خواستیم بریم نمایشگاه یعنی 4 شنبه .الهی که من فدات بشم که توی اکثر کارها بهم کمک می کنی تا میبینی دارم گردگیری میکنم شما هم بلافاصله دست به کار میشی هزار ماشاالله چشمت نزنم یک موقع قربون اون قد و بالات برم که دستت نمیرسه به ناچار روی انگشت های  پاهات وایسادی این هم نمای پارک گفتگو که شبیه باغ فین کاشان میمونه از بس خوش قدم بودی که تا از ماشین پیاده شدیم بارون شدیدی گرفت و هیچی هم با ...
2 خرداد 1393

بدون عنوان

این عکس هات هم مربوط میشه به سفر قزوین که بین راه هم استراحتی کردیم و یه پارکی هم بود که همه ازش استفاده کردین هم شما هم بابا هم خاله جونی به یاد بچگی هاشون اینجا شاتوت خوردی به این روز افتادی این هم مدل جدید بوس کردنته قربونت برم من پسر قشنگم بازی کردن شما باعث شد که من و یاد کوچولوهام ببری خیلی عزیزی این و بدون که نفس کشیدن من به وجود گل پسری مثل شما وابستس شاید کفر باشه و خدا از دستم ناراحت بشه ولی این وبدون که میپرستمت عزیزترینم خدایا من و ببخش تقصیر خودته که این فرشته ی پرستیدنی و بهم دادی و هزاران بار ازت ممنونم و شکرت و به جا میارم ...
2 خرداد 1393

دندون جدید مبارک

پسر ماه روی من دندون جدیدت مبارک دندون نیش سمت چپ دیروز درخشان شد داشتی با اون صورت جذابت می خندیدی که یک هو دیدم لثت سفید شده نزاشتی کامل ببینم شک کردم به خاطر همین صبر کردم تا خوابیدی و دندونت و لمس کردم ای جوووووووووووووووونم چند روزی بود که لثت سفید شده بود و تب داشتی حدس میزدم که دندون جدیدی توی  راه باشه دندون نیش سمت راستت هم فکر کنم امروزو فردا در بیاد چون لثت کاملا سفید شده و از بیقراری هات معلومه که دندون جدید دیگه ای توی راهه از جیغ های یک هویی شبونت و تب زیاد و کم غذا خوردنت مشخصه که دندون درد داری الهی بمیرم برات .کی راحت میشی از این دندون ها از حرکت جدیدت بگم زمانیکه پیاده جایی میریم دستم و...
26 ارديبهشت 1393