رادین جونرادین جون، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 17 روز سن داره

رادین عشق مامان وبابا

نازنین پسرم همین که تو را دارم بهترین هدیه ی, خدارو دارم

زمین خوردنی رادینی با روروک

1392/5/14 3:03
نویسنده : مامان رادینی
381 بازدید
اشتراک گذاری

آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآخ رادین که من و کشتی تو امشب

از کجا شروع کنم آخه 

امروز از صبح با مامان جونی بودیم عصری 3 تایی رفتیم با مامان جونی خرید کردیم شما سوار کالسکه بودی که آخر سر هم خسته شده بودی از زیاد نشستن و ثوابی هم برای ما شد چون خریدامون زیاد شد و خسته شده بودیم من که مشکلی نداشتم ولی مامان  روزه بود وگناه داشت دیگه خلاصه آخراش خاله جونی به ما ملحق شد و شمارو بغل کرد ما هم هر چی خرید داشتیم ریختیم تو کالسکه نیشخند

افطار و اونجا موندیم تینا و علی  (خانواده ی دایی ) اومده بودن افطار اونجا و دور هم بودیم و شما کلی با تینا بازی کردی و جالب اینجاست که هر زمان که تینا گریه می کرد شما با تعجب نگاه می کردی انگاری که خود شما  اصلا گریه نکردی و نمی دونی چیه از بس که آقا شدی و عشق مامان شدی دیگه پسر عسل یعنی رادین 

خلاصه فکر کنم خودم بهت چشم زدم 

اومدیم خونمون و شما پیش بابا جونی بودی و من هم بیکار بودم گفتم بیام  پشت سیستم و به کارای عقب افتادم برسم 

زمانی که اینجا بودم دلم یک دفعه شور عجیبی زد  که هی میگفتم الان میرم و پیش پسرم باهاش باز ی میکنم که آخراش بود که صدای وحشتناکی از اتاق اومد که اصلا نفهمیدم چه جوری اومدم سمتت 

نگو که داشتی با روروک میومدی پیش مامان پایه ی روروکت گیر می کنه به فرش و بابا هم میبینه که داری میافتی تا میاد بگیرتت با دهان و دماغ همراه با روروکت  می خوری زمین که دیگه گریه کردنت همانا ساکت نشدنت همانا 

سفت بغلت کردم و قلبم داشت از دهنم در میومد نمی دونی که چه جوری دستم می لرزید توان نگه داشتن لیوان آب و توی دستم نداشتم 

خلاصه اول دست و صورتت و شستم تا یه ذره نفست سر جاش بیاد بعد یه کوچولو آب خوردی و بعد از کمک های اولیه کمک های ثانویه رو شروع کردم و برات اسپند دود کردم که خودم چشمت زدم 

بعد بابا جونی بهت بستنی داد که عاشقشی و دیگه برای اینکه گلوت هم تازه بشه هیچ اعتراضی نکردم و بابا جون بستنی رو بهت داد دیگه پسر عسلم 

واااااااااااااااااااااااای که چه اتفاق بدی بود یه کوچولو بینیت قرمز شده بود که اون هم فکر کنم چون با سر خوردی کشیده شده به زمین خدا کنه فقط کبود نشه که مامان جونی بفهمه من و میکشه استرس

الان هم شما فرشته ی خوشبختی من خییییییلی ناز لالا کردی 

خوب بخوابی پسر قشنگم و دیگه هیچ وقت هیچ وقت هیچ اتفاق بدی برات نیافته 

آمین 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان امیرعطا
14 مرداد 92 15:23
سلام.جونمممممممممم. بمیرم. چرا آخه مواظب دوست پسمل من نیستین مامانی؟؟ شوخی کردم. از این اتفاق ها برای نی نی ها زیاد پیش میاد. عطا هم هی توکوچه موقع راه رفتن می خوره زمین و جالبه که تو خونه اصلا از این اتفاق ها نمی افته و حتما باید بیرون باشه تا پاش زخم شه. مواظب خودت باش عزیز خاله. مامانی از رادین جون عکس بیشتر بذارین دلمون میخوادش.
ببخشید خاله ی رادین از این به بعد بیشتر مواظب میشم اخه خاله جون یه کوچولو هم شیطون شدم من دیگه تقصیر مامانم نیست
ای جون خاله عطا ی من شما دیگه چرا برعکسی عوض اینکه خونه بخوری زمین کوچه می خوری
خاللللللللللللللللللله نداشتیما
شما هم واظب خودت باش نانازی

mamane radin
14 مرداد 92 16:26
aziiizam khodaro shokr bekhear gozasht
movazebe gol pesaremon bashid


ممنون خاله جونی که به فکرمی این مامانم که به کرم نیست
چشم حتما