باز هم رادین و باز هم رادین و هم چنان رادین
عزیز مامان 2 شبه که در گیرم با کارهای شما یا 6 دونگ هواسم باید بهت باشه که جایی نخوری یا اینکه به فکر گریه های گاه و بی گاهت باشم
دیشب من و شما اولین شب تلخ زندگیم و با شما تجربه کردم تا به حال این جوری نشده بودی
قربونت برم تا ساعت 4 که بیدار بودی 4 صبح
بعد ار اون هم تا میگفتم رادین لالا سریع نق میزدی که یعنی خواب بی خواب تا ساعت 4 من و بابا بیدار بودم پا به پات ساعت 4 هم با سلام و صلوات خوابوندمت که نیم ساعت خوابیدی و بعد ازاون چنان وحشتناک بیدار شدی که نگو انگاری که یه کابوس وحشتناک دیده باشی اون طور بودی اصلا هم ساکت نمی شدی تا اینکه
بابا جونی به دادم رسید و بغلت کرد و برد سمت اسباب بازی هات و از ماشینت خوشت اومده بود چون چراغ داشت بابا جونی اون و روشن کرد و شما مشغول شدی به نگاه کردن به اون تا چشمات خیره شد و خوابت برد باز هم خوابیدی تا ساعت 5 با ز هم بیدار شدی ما هم تازه خوابمون برده بود با صدای گریه ی دردناکت چنان از خواب پریدم که دستام توان بلند کردنت و نداشت تا این حد گیج شده بودم که باز هم بابا جونی قربونش برم به فریادم رسید و شمارو خوابوند اصلا بغل من هم دوست نداشتی بیایی تا بغلت می کردم گریه می کردی تا اینکه بهت استامینوفن دادم و خوابیدی تا ساعت 11 صبح
میدونم که علت این گریه هات مرواریدای قشنگته که داره 3و4 رومیش و هم در میاری قربونت برم من
درد گاه و بیگاه دندوناته که اذیتت می کنه
بابا جونی دیشب اصلا نخوابید ساعت 7 هم رفت سر کار تا ساعت 5 امروز هم سر کار بود که او موقع که اومد خسته گی رو صورتش موج میزد که یک ساعتی و خوابید
این هم از بیدار باش 3 نفره ی دیشب خانواده ی ما
بابا جونی خیییییییییییییییییییییییلی دوستت داریم