رادین جونرادین جون، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 18 روز سن داره

رادین عشق مامان وبابا

نازنین پسرم همین که تو را دارم بهترین هدیه ی, خدارو دارم

یک روز مونده به آخر خونه ی مامان جونی

1392/6/10 1:51
نویسنده : مامان رادینی
280 بازدید
اشتراک گذاری

عسل مامان امروز که از خواب بلند شدیم مستقیم رفتیم خونه ی مامان جونی صبحانه رو اونجا خوردیم 

البته من زودتر از شما بلند شدم و تند تند کارهام و انجام دادم تا بیدار نشی و بمونه زمانی هم که بیدار شدی آماده بودم خلاصه رفتیم خونه ی مامان جونی برای کمک دیروز بابا جونی و دایی جونی کلی اسباب بردن خونه ی جدید مامان جونی که زیاد فاصله نیست چند تا در پایین تره و خوشبختانه با آسانسور 

امروز هم که رفتیم تقریبا کارا تموم شده بود یعنی تمومش کردیم با مامان جونی و باقی اسباب هارو بسته بندی کردیم تا آقایونمون تشریف آوردن 

شما هم که قربونت برم اصلا همکاری نمی کنی و همش یا بغلی یا گریه یا چرت نیم ساعته میزنی و با بدخوابی بیدار میشی 

امروز یک ربعی رفتی واحد بغلیه مامان جونی پیش عسل جونی شما عسل و خیلی دوست داری و هر وقت می بینیش گل از گلت میشکفه و میری خونشون تا شما رفتی من و مامان جونی و تند تند کارارو انجام دادیم و گفتیم غنیمتهنیشخند بعد از شما با عسل جون توی راهرو بودی و چند تا دونه عکس گرفتیم ازت که سفت عسل و چسبیده بودی و ازش جدا نمیشدی اون بنده ی خدا هم می خواست بره مهمونی نمیزاشتی که 

خلاصه شام و که خوردیم بابا جونی و خودت خیلی خسته بودی بابا جونی از کار زیاد و شما هم ازشیطنت زیاد و نخوابیدن .شام و خوردیم راه افتادیم که توی ماشین خوابت برد و خدارو شکر تا الان خوابیدی 

خوب بخوابی عسلمماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

كبري **مامان آنيتا عسل مامان وبابا**
13 شهریور 92 2:57
سلام عزيزم من هم با افتخار تمام شما رو لينك كردم وبلاگ خوبي داري

لطف می کنید
mamane radin
13 شهریور 92 20:50
eshala be salamatiiii khone jadid mobarak

ممنون عزیزم
mamane radin
13 شهریور 92 20:51
rastiii aziiizam nemidonam ghablan barat ramz gozashtam ya na dar har sorat biya khososiiiiiii

بله خاله جونم گذاشتین دیدم راستش و بخوای خواستم نظر بدم گفتم قضیه لو میره