مهمان های جنوبی و شمالی
نفسسسسسسسسسسسسسسسسسسم
کی میشه مامان مثل قبلا تند تند بیاد پیشت و هر شب اینجا باشه خیلی دلم برات تنگ میشه از بس سرم شلوغه وقت نمی کنم
دیروز مهمون داشتیم خاله جونی به همراه خانواده از جنوب کشور(بندر عباس) تشریف آورده بودن خونه ی ما بابا جونی مرخصی گرفت تا بیشتر پیش مهمونای عزیزمون باشیم عمو جونی با خونواده هم اومدن و دور هم حسابی بهمون خوش گذشت نهار و رفتیم بیرون خوردیم و بعد از نهار چون هوا گرم بود زیاد نموندیم بیرون و اومدیم خونه و تا ساعت 7 همه دور هم خوش بودیم و صحبت میکردیم و بعد از تصمیم بر این شد که بریم جمهوری برای خرید لباس نی نی هم برای شما هم برای نی نی خاله که رفتیم و خرید هم کردیم که فعلا از خریدم راضی نیستم چون جنسش خوب از آب در نیومد تا فردا که اون یکی و امتحان کنم ببینم چیکارست خدا کنه از امتحانش سر بلند بیرون بیاییم
خلاصه شب خاله اینا جایی دعوت داشتن رفتن مهمونی ما هم برگشتیم خونه و قرار بر این شد که فردا نی نی خاله رو ببریم برای واکسن که بردیم
وااااااااااااااااااااااااااااای اولش یاد شما افتادم واکسن 2 ماهگیت و اولین واکسن و اون گریه ی عذاب آورت
خلاصه این از مهمونای جنوبیمون که بعد از واکسن رفتن و ظهرش مهمونای شمالی داشتیم اون هم عمه های بنده بودن از خطه ی شمال که خیلی وقت بود ندیده بودمشون و دیدارها امروز تازه شد و خییییییییییلی هم خوش گذشت و مامان جون هم اومده بود و دور هم بودیم حیف که زود تموم شد و وقت نداشتن عمه جونی هام و زود رفتن ولی قول و ازشون گرفتم که باز هم میان و دیدارها باز هم تازه میشه
خلاصه این 2 روز حسابی سرمون با حبیب های خدا گرم بود خدا کنه همیشه توی همه ی خونه ها شادی باشه
آمین
خیلی خسته ام و خوابم میاد عزیزم زودی برم استراحت کنم که فردا خیییییلی کار دارم
خوب بخوابی
بوس بوس