گذران زندگی در مهر ماه
پسر کم عسلکم
این چد وقته هر کسی برای خودش مشغوله ما هم میگذرونیم خوبیش به اینه که خدارو 1000 مرتبه شکر آروم میگذره
این چند روزه خونه ی مامان جونی بودیم چون شنبه شب یه عالمه مهمون داشت و ما م اونجا بودیم تا ساعت 2 نیمه شب شما هم همچنان پا به پای ما بیدار ولی شب قشنگی بود و خیلی خوش گذشت
ودیروز هم خونه ی عمو جونی بودیم و کلا درگیر مهمون و مهمونی بودیم اتفاق خاصی هم نیافتاده جز یه چیزی
عکس ها و فیلم های شمارو میخواستم سی دی کنم که عکسات سی دی شد غیر از فیلم ها که هر کاری کردم اصلا باز نمیشد که نشون بده خییییییییییییییییلی اعصابم و به هم ریخته بود و در گیرش بودم همش نگران بودم که نکنه پاک بشه و ایراد هم از رم دوربینم بود که قفل شده بودکه خدارو شکر بابا جونی بعد از 2روز تلاش توونست برشون گردونه که خیلی خوشحال شدم و سریع هم سی دیشون کردم که دیگه اتفاقی براش نیافته
شما هم دیروز یه شیرین کاری کردی زدی کیبورد بنده رو شکوندی که کلا شیطنت هات آفرین داره
امروز هم بعد از 2 ساعتی بازی کردن و دلبری کردن خوابت برده که من تونستم بیام اینجا قرار هم شده که شب ببرمت دکترت تا ببینم عسل مامان چند کیلوشده و بزرگ شده آقا شده یا نه که قطعا همین طوره
دوستت دارم عققققققققققققققققشم