رادین و مهمونی های خونه ی مامان جونی
پسر نازم این چند روزه خونه ی مامان جونی در گیر مهمونی بودیم چند شب
پشت سر هم مهمون داشتن و هر شب مهمون های مختلف از خونواده های
مختلف خلاصه شبا بعد از رفتن مهمونا کمک خاله جونی میکردیم و میو مدیم
خونه و صبح هم چشم باز نکرده خونه ی مامان جونی بودیم دیشب شب
شلوغی بود چون مامان جونی 15 نفر مهمون داشت (خسته نباشی مامان
جونم )خیلی شبای خوبی بود و حسابی خوش گذشت مخصوصا به شما که
هر شب بچه هایی بودن که بازی کنن باهات و حوصلت از جمع بزرگترا سر نره
خلاصه مامان مهمون نداره تا آخر هفته که باز هم مهمون داره و قراره که ما
هم خونه ی خودمون مهمون داشته باشیم اگه شرایط خونه ی مامان بزاره و
مهمون نباشه و نریم برای کمک وگرنه که باید برنامه رو بهم بریزیم برای یه شب
دیگه
واما شیرین کاری های شما توی این چند وقته علاقه ی شدید به آب بازی
داری و خدا نکنه یه نفر جلوی شما بره حمام که گریه می کنی که من و هم
ببرین مثل دیشب دایی جونی که ناچار شد زمانی که مشغول بازی هستی بره
حمام گریه می کردی که من و هم ببر
جلوی در دست شویی میایی و می گی ایش به جوجو می گی جو
از دیروز هم یاد گرفتی تا میگم زبون درازی کن سریع لبت و دراز می کنی و زبونت و در میاری و دل و من و میبری
عزییییییییییییییییییییییییییییزم. حیف که خوابی والا که محکم بوست میکردم عشق من
و اینکه یه خبر خوش که بابا جونی همیشه دوست داره هر چیزی که خودش
دوست داره برای شما هم بخره مثل پرنده
برات یه جفت فنچ خریده بود که چند روزی میشه که 3تا تخم گذاشته و
مامانشون داره از جوجه های از تخم بیرون نیومدش مراقبت میکنه خیلی جالب
میشه 3 تا جوجه فنچ آخی نازی
و نکته ی اصلی اینه که فردا اولین روز از ماه محرم و اولین روز ماه قمریه بیا با
اون قلب کوچولو و مهربونت همراه با مامان برای بچه های مریض دعا کنیم و از
خدا بخواهیم که توی این شبا هیچ پدر و مادری و نگران و ناامید بچه اش نکنه و
همه صحیح و سلامت در کنار هم خوش و خرم باشن
آمین