تاسوعا و عاشورای 92
دیشب می خواستم برات این مطلب و بزارم از بس که باز ی کردی و دیر خوابیدی
من هم خسته شدم و با شما خوابم برد ناچار شدم الان بزارم برات
پسرکم تاسوعا و عاشورا هم تموم شد و شما امسال برای اولین بار هیئت های عزاداری و از نزدیک میدیدی و علاقه ا ی هم نشون ندادی مخصوصا به صدای طبل و شلوغی های هیئت میرفتم بیرون نیم ساعت نشده بر می گشتیم
پارسال تاسوعا و عاشورا کلا محرم 91 با همه ی محرم ها برای من فرق
داشت چون دیگه چیزی نمونده بود به دنیا اومدنت من هم ذوق داشتم فراوون
تاسوعا همه ی کارهام و کرده بودم هم کارهای خونه هم کارهای شما ساک
شمارو بسته بودم و اماده برای دیدار شما گل پسرم بودیم
عاشورا هم اتاق شمارو مرتب کردیم خونه ی مامان جونی اتاق و پر کردیم از
بادکنک به کمک همه (دای جونی .خاله جونی.مامان جونی.بابا جونی ) تا هر
کوچولویی که به دیدن شما میاد براش متنوع باشه که همین هم شد خیلی
روز قشنگی بود حالا خاطرات اون روز و میزارم برای روز تولدت الان هیچی نمی
گم راستی پسر گلم الان براساس ماه قمری شما 10 دقیقه است که به دنیا
اومدی
ا ی جووووووووووووووووووووووووونم مبارک باشه قدمت پسر نازم خلی دوستت
دارم و همیشه مواظب خودت باش و بدون که قلب مامان و بابا همیشه به امید
تو می تپه
راستی یک عالمه عکس ازت گرفتم که سر وقت برات میزارم