اولین دیدار رادین با نذری
پسر گلم این چند روزه با بابا جونی میریم بیرون و ازت کلی عکس میندازم خب
بالاخره سال اولی هستی و بچه ی محرم هم هستی دیگه توی این ماه عزیز
به دنیا اومدی پس خاطراتت هم باید ثبت بشه
امروز شما برای اولین بار دیگ های نذری و از نزدیک دیدی
توی ساختمون مامان جونی یکی از دوستان مامان جونی نذری داشت و توی
پارکینگ بودن من و شما هم رفتیم برای کمک و شما علاقه نشون دادی تا آش
هم بزنی و این کارو هم 2 تایی انجام دادیم جالب بود برات
خلاصه اولش خلوت بود بعد کم کم شلوغ شد و همه برای کمک اومدن از
قبیل بابا جونی و دایی و خاله جونی همه با هم شریک بودن توی ثوابش عکس
هم انداختیما بعدا برات میزارم و جالب ترش اینجا بود که شما ازساعت 4 بغل
من بودی تا 7 شب پایین هم نمیومدی خسته نباشی پسرم
فردا هم کلی کار داریم و باید زود بخوابم نفسم یه سری عکس داری بزارم و
زودی میرم مامان جونی نذری داره همراه با مهمون باید زودی بریم کمک از طرفی
هم خاله زهره شله زرد نذری داره باید کمک حال خاله هم باشیم
شما و بابا جونی هم که از ساعت 1:30 خوابیدین خوب بخوابین عزیزانم