اردیبهشت 92
پسر نازم دیروز من و شما قرار بود دوتایی با هم بریم خونه ی مامان جون که ظهر که داشتیم میرفتیم متوجه شدیم که مامان جونی رفته مسجد من و شما هم تصمیم گرفتیم که بریم دنبال مامان جونی با هم بریم خونه که شما دیروز برای اولین بار پا به خونه ی خدا گذاشتی انگاری که خیلی برات جالب بود چون با تعجب همه ی فضا رو نگاه میکردی و هیچی هم نمی گفتی یعنی نه گریه ای نه نقی نه دادی هیچی
مامان جونی داشت نمار می خوند که من و شما یه دفعه رفتیم پیشش تعجب کرده بود و خوشحال شده بود
خلاصه دقیقه ای صبر کردیم بعد با هم رفتیم خونه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی