14 خرداد 92
پسر قند عسل مامان اول از همه از همه ی دوستان نی نی وبلاگی تشکر می کنم بابت این همه محبتی که به شما دارن و میان و به وب شما سر میزنن و عکس های قشنگ شمارو میبینن و برامون نظر میزارن
من و رادینی از همین جا میگیم دوستتون داریم و روی ماهتون و می بوسیم
واینکه امروز من و شما و بابا جونی به همراه عمو و خانواده رفتیم کرج خوب بود خوش گذشت بااینکه بابا جونی اصلا حوصله نداشت که بریم ولی رفتیم و خیلی هم خوش گذشت تا رسیدیم کرج بابا جونی و عمو و مسیحا رفتن استخر (باغ خاله جونی بابا ) من و شما و زن عمو موندیم خونه آخه شما چوچولو بودی و نمی تونستی بری داخل آب ان شالله سال بعد که بزرگ تر شدی بابا جونی میبرتت همه ی دنیای من و بابا
بابا جونی هم خیلی دوست داشت شمارو ببره ولی خب دیگه سن شما اجازه نمی داد دیگه
شب هم شام خونه ی خاله موندیم و بعد از شام راه افتادیم خیلی اصرار کردن که شب و بمونیم ولی بابا جونی بیشتر فکر شما بود که فردا اگه بخواهیم راه بیافتیم پسری توی آفتاب گرما زده میشی و عصبانی میشی ترجیح داد که شبانه برگردیم و توی خنکی برگردیم
الان هم مثل ماه شب 14 راحت گرفتی و خوابیدی
باز هم ممنون بابا جونی که اینقدر مهربونی و دوست داشتنی
بوووووووووووووووووووووس از طرف رادینی به بابا جونی
خیلی دوستت داریم