رادین جونرادین جون، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 8 روز سن داره

رادین عشق مامان وبابا

نازنین پسرم همین که تو را دارم بهترین هدیه ی, خدارو دارم

کوچولوی مامان

رادین مامان امروز قراره که مهمون بیاد خونمون  برای دیدین شما و شما از ظهر پیش مامان جون هستی و منم ندیدمت خیلی دلم برات تنگ شده زودی بیا شما رفتی خونه ی مامان جون که من به همه ی کارام برسم الان هم کارام تموم شده و اومدم اینجا که یه سری به کلبه ی کوچولوت بزنم و بهت بگم که چه قدر دلم برات تنگ شده بابا هم بی قراره دیدنته و به من می گه که زنگ بزنم  ببینم اگه بیدار شدی بیادو بیارتت الان زنگ زدم به مامان جون گفت که خوابیدی و بیدار شدی میایی خونه خیلی دوستت دارم عزیز مامان ...
26 بهمن 1391

تولد رادینم

وزنت موقع تولد  3300 گرم بوده قدت :50 سانتی متر بوده که دکترت میگفت از 45 سانتی متر به بالا جز قد بلندا حساب میشه  قربون اون قدو بالات برم پسر رشید من دور سر :3500 سانتی متر   دور سینه :3300سانتی متر ساعت14:45 تاریخ تولد:6 آذر ماه سال 1391 روز 2 شنبه بوده وای عزیز دلم نمیدونی که چه لحظه ای قشنگی داشتم اون روز یکی از به یادموندنی ترین روزهای زندگیم بوده زمانی که صدای گریت و شنیدم اشک بود که از چشمام میومد البته اشک شوق بود فقط ثانیه شماری میکردم که هرچه زودتر نشونت بدن که همین هم شد بعد از 5 دقیقه که بند نافت و بریدن و تمیزت کردن اون صورت تپلی و سفیدت و که دیدم دوست داشتم زودتر ب...
20 بهمن 1391

رادینم دوستت دارم

این اولین مطلبیه که برای رادینم بعد از تولدش میزارم مامانی خیلی خوشحالم از اینکه پیش من و بابا جون هستی و همیشه خدای بزرگ و هزاران بار شکر میکنم که یه نی نی سالم و ناز بهم داده که تاعمر دارم این محبتش و فراموش نمی کنم باز هم میگم خدایا شکرت رادین مامان زمانی که به دنیا اومدی 3کیلو و 300 گرم بودی یه نی نی توپولو بودی که بعدا عکس یه روزگیت ومیزارم تا 40 روزگیت که یه کوچولو نق نق و بودی و زیاد گریه میکردی که مامان جون به دادم رسید ولی الان آقا شدی و الان هم ساعت 3 نیمه شبه شما مثل یه فرشته ی مهربون که خدا از آسمون برام فرستاده  خوابیدی و من وقت کردم بیام اینجا و یه سری به وبلاگت بزنم خوب بخوابی فرشته ی مامان .خ...
20 بهمن 1391

تولد رادین

همونطوری که نوشته بودم رادین در تاریخ 6 آذر 1391 روز دوشنبه ساعت 14:40 در بیمارستان نجمیه به دنیا آمد که یکی از قشنگترین روزهای زندگی من و همسرم بود، الان هم 2 ماه و 12 روزش می باشد. خیلی خوشحالم که خدا یه پسر اول سالم بعد خوشگل بهم داده که خیلی دوست داشتنیه ان شالله در اولین فرصت عکساش و میزارم ...
18 بهمن 1391

تشکر از دوستان رادین جون

با سلام اول از همه از همه ی دوستای گلم که زحمت کشیدن و به ما لطف داشتن و تولد رادین و تبریک گفتن تشکر می کنم ممنون از این همه لطف و محبتتون و همچنین یه معذرت خواهی بزرگ به این دوستان که دیر جواب محبتشون و میدم چون واقعا بعد از به دنیا اومدن رادین تمامی وقت من و همسرم و رادین پر کرده بود وقت نمیشدم سر بزنیم به شما عزیزان خوشحالم از اینکه باز هم پیشتون هستم و از این به بعد بیشتر با رادین بهتون سر میزنم ...
18 بهمن 1391

برای رادین باباش

بابايي سلام اميدوارم كه حالت خوب باشه الان ساعت سه وپنج دقيقه روز دوازدهم اذرماه سال نودويك امروز رادين بابا شيش روز كه بدنيا اومده من امروز ميخوام به يك چيز اعتراف كنم كه بعد  ماماني همه چيز من تويي شايد اولين باري كه توي بيمارستان نشونت دادن اون احساسيكه يه بابايي داره رو نداشتم ولي الان با اولين به اغوش گرفتنت تمام دنيا رو  بغل گرفتم امروز شيش روز از اين رويداد قشنگ ميگذره كه من هر لحظه دارم لحظه شماري ميكنم كه ساعت كار بابايي زودتر تموم بشه بيام خونه اون صورت قشنگتو نگاه كنم ازهمه مهمتر بوي قشنگتو حس كنم چون واقعا دليل بقيه عمرم رادين باباييه خيلي خيلي عاشقتم
12 آذر 1391