13 اردیبهشت 92
پسر عزیزم امروز من و شما و بابایی با عمو و زن عموی بابا جونی و با بچه هاش رفتیم خونه ی عمه هانی (عمه ی باباجونی)وقت نشده بود که عید بریم خونشون قرار و دیشب گذاشتیم که امروز بریم که ساعت 6 صبح رفتیم خونه ی عمو و ساعت 7 از اونجا راهی شدیم نسبت به پارسال خونه ی عمه جونی خیلی تغییر کرده بود و خیلی هم سر سبز شده بود و باغاتشون همه پر بود از میوه که البته نرسیده بود زمانش شهریور بود خیلی جای قشنگی بود یه بار با بابایی قبل از نهار رفتیم داخل باغ و چند تا دونه عکس انداختیم و بعد از نهار هم همه با هم رفتیم و یک ساعتی و اونجا بودیم و از طبیعت سبز باغات استفاده بردیم خیلی آب و هوای تمیزی داشت باد که به صورت قشنگ شما می خورد خیلی خوشحال بودی و می ...
نویسنده :
مامان رادینی
21:17