یلدای 92
پسر نازم یلدای 92 هم به قشنگی رفت
امسال برعکس پارسال که شما کوچولو بودی و گریه میکردی و من نفهمیدم شب یلدام چه طور
گذشت امسال برعکسش خیلی قشنگ گذشت با کلی عکس و خاطره ی قشنگ
همون جوری که می خواستم بود و در کنار شما نازنین پسر پر خاطره بود من و شما از شب
قبلش خونه ی مامان جونی بودیم چون شب قبلش خون ی مامان جونی بودیم دیگه خونه
نیومدیم و اونجا موندیم گفتیم که چه کاریه که شب بریم صبح برگردیم شب و یه دفعه میمونیم
از صبحش که از خواب بیدار شدیم شما اصلا حوصله نداشتی و همش بغلم بود ولی زمانی که
عصر شد و همه از سرکار اومدن دیگه مامان یادت رفت و من هم تونستم کارهام و انجام بدم و
شمارو اماه کردم و لباس هندوانت و پوشوندم و در کنار سفره ی یلدای قشنگمون کلی ازت
عکس انداختم که بعدا برات میزارم
متاسفانه شما امروز بدجوری سرماخوردی و سرفه های بدی داری الان هم که اینجام صدای سرفه
هات توی خواب بدجوری داره اذیتم میکنه
امروز رفتیم دکترت وزنت عالی بود قدت عالی بود دکترت خیلی راضی بود ازت (قابل توجه خانم
بهیار مرکز بهداشت که میگفتین وزن بچتون زیاده) از سرماخوردگیت هم گفت که طبق
معمول ویروسیه و با دارو رفع میشه زود زود خوب بشی ها باشه مامانم
امشب هم عمو جون و زن عمو جون و مسیحا جونی اومده بودن دیدنی شما چه ذوقی کردی
مسیحارو دید خیلی لحظه ی جالبی بود حیف که دوربین دستم نبود والا که ثبتش می کردم اون
لحظه رو. زمانی که سفت مسیحارو بغل کرده بودی و ذوق میکردی
عکسات هم سعی مکی کنم تا فردا برات بزارم چون الان ترجیح میدم که در کنارت باشم
بهترینم