بدون عنوان
پسر قشنگم همه ی وجودم
این هفته هم گذشت خوب و آروم گذشت جز یه روزش که پر تلاطم بود از دست شما
از اول هفته که قرار بود بریم مرکز بهداشت برای قد و وزنت که ماشالله
100000000000000 ماشالله می خوابیدی تا ساعت 12 زمانی هم که بیدار
میشدی نمیشددیگه رفت ساعت کاریش تموم میشدو نمیشد رفت خلاصه
رفتیم 5شنبه هم رفتیم با بابا جونی هم رفتیم
هفته ی خوب و آرومی بود تا چهارشنبه شب که دیگه وقت لالا کردن بود و برق
ها رو خاموش کرده بودم و طبق معمول که همیشه بعد از خاموشی بیداری بیدار
بودی من تا بلند شدم و رفتم اب بخورم شما هم به دنبال من اومدی و موقع برگشت هم یه سر هم به میز تلویزیون زدی مثل اینکه برای شب به خیر رفته بودی پیشش
خلاصه رفتن شما هماناو سر خوردن شما هم همانا و دهان شما خورد به میزو لب شما یه کوچولو پاره شد و خون زد بیرون و خاموشیه خونه به هم خورد و همه ی چراغ ها روشن شدن و بیدارباش شد
گریه ی شما هم شدت گرفت و زود ساکتت کردم و زود هم آروم شدی و خسته بودی و زود لالا کردی ولی امان از دست شیطنت های شما گل پسری مقصر اصلی هم خودت بودی که به همه جا توی تاریکی سرک میکشی خدارو شکر به خیر گذشت
5 شنبه هم که با بابا جونی رفتیم قد و وزن که خوب بود .وزنت ولی من دوست
داشتم بیشتر از اینا بشه 11 کیلو 300 گرم بودی بعد از اون هم رفتیم خونه ی
مامان جونی و شب موندیم و شما تا ساعت 3 با مامان جون بیدار بودی و من از
شدت خستگی خوابم برده بود و به ناچار بیدار شدم و به زور هم که شده بود
خوابوندمت دیگه اتفاق خاصی نیافتاد تا فردا ببینیم چه خبر میشه فردا بابا
جونی خونه است و مرخصی گرفته که خونه باشه .فردا وقت استحمام شما
هم هست و پس فردا هم ولادت داریم و تعطیله
امیدوارم روزهای خوبی برای همه باشه ما هم جزیی از دوستان
آمین