میگذرد
پسرکم همون طوری که از عنوان معلومه می گذرد
همچنان می گذرد گاهی آروم و گاهی هم پرتلاطم
با وجود ماه پسری مثل شما پر هیاهو می گذره سکوت برای من زمانی معنا
داره که شما توی خواب نازی و همه جای خونمون و سکوت بر میداره که اصلا
عادت نکردیم به این وضعیت اما چه کنیم به خاطر خواب رویایی و شیرین پسرم
باید سکوت باشه که راحت بخوابه
ماهگردت هم مبارک با 3 روز تاخیر چه کنم که سرم خیلی شلوغه هنوز که
هنوزه با دید و بازدیدهای عید میگذره تمومی نداره که شب ها هم اینقدر
کوتاه شده که زمانیکه شام می خوریم سریع ساعت 12 میشه دیگه مثل
زمستون وقت اضافه نمیاریم به خاطر همین شمارو باید بخوابونم خواب شما
هم که پروژه ایه برای خودش از پروژه ی برج میلاد هم سنگین تر تا وقتی که
بخوابی یک ساعت طول میکشه دیگه رمقی برای من نمیمونه یه موقع هایی
خودم زودتر از شما خوابم میبره خواب روزانه هم که صفر 0
واما پسری من از احوالاتت بگم همچنان وابسته ی مامان دوست دار فراوون
دایی جونی یه کوچولو لوس تا زمانی که دعوات می کنن سریع بغض میکنی و
طاقت نداری مثل چند روز پیش که خاله شما رو به شوخی دعوا کرد و سریع
گریه کردیاز دیروز تا به حالا لغت زبونت شده بابا جونی _بازی با کلی
دلبری دیگه همه رو میشناسی به طور کامل حتی اگر هم نباشن توی جمع
میگم کجاست میگی نیست به اشاره ی دست
وااااااااااااااااااااااااااای باورم نمیشه این پسر کوچولوی 3 کیلو و 300 گرم منه که
تا دیروز با گریه کارهش و راه می انداخت و هیچ کس نمی فهمید که چی می
خواهد الان بزرگ شده و با اشاره و با لغت مفهومش و می رسونه
خدای من
به خاطر همه چیز ممنونتم
این بار اگه پسرم اجازه بده به پروردگارم می گم دوستت دارم خدا جون خییییییییییییییییییییلی دوستت دارم ازت ممنونم