رمضان93
ما اومدیییییییییییییییییییییییییییییییییییییم
اول از همه ماه رمضانت مبارک عسل نازم امسال سومین سالیه که ماه رمضان پیشمونی از این بابت هم بسیار خوشحالیم هم من هم بابا جونی
چند روز ی هم بود که تاخیر داشتیم اون هم به خاطر ارتقا سیستممون بود بابا جونی تغییراتی داده بهش که ازش از همین جا تشکر می کنیم و روی گلش و می بوسیم و اینکه چون ماه رمضونه دیگه رمقی برای آدمی نمی مونه برای کارهای دیگه اش همون بتونم به عباداتم برسم خیلی هنر کردم
اتفاق خاصی هم نیفتاده فقط دیروز با مسیحا جونی رفتیم براش دوچرخه بخریم که گرفت یه دوچرخه ی خیلی قشنگ مبارکت باشه پسر عموی مهربونم اینقدرهم توی ماشین اذیت کردی که نگو یا نیشگون میگرفتی یا لگد می کوبیدی بهش یا مچالش میکردی بنده ی خدا رو از اونجایی که مسیحا شماروخیلی دوست داره و شما هم همین طور هیچی نمیگفت ولی معلوم بودکه داشت اذیت میشد چون پشتش و کرده بود به شما و بیرون و نگاه می کرد که شاید شما دست بردار بشی ولی نمیشد
کارهای روزانه ی شما هم شده خراب کاری . تا چشم بازمی کنی میری سراغ ماشین لباس شویی که روشن کنم انگاری که هر روز باید لباس بشوریم بعد از اون نوبت جاروبرقیه بعد نوبت اتو که گریه میکنی که بدین دستم بازی کنم وقتی هم بگم نه سریع گریه سر میدی جدیدا هم میری روی مبل ها و پریز کولرو خاموش روشن میکنی یا چراغ آشپزخونه رو روشن خاموش می کنی ولی با این وجود اصلا ناراحت نمیشم چون لذت میبرم از کنجکاوی هات
عشق منییییییییییییییییییییییی دیگه
خدایا پسرم و خودت نگه دار باش تا یه ذره بزرگ بشه و راه و چاه و متوجه بشه
آمین