شب های قدر 93
دوردونه ی من :عشق من : عمر من
شب های قدر و داریم سپری می کنیم که امسال هم مثل 2 سال گذشته خونه موندیم به خاطر نازدونه پسرم که هم خودش اذیت نشه هم ما رو اذیت نکنه هر سال من و بابا جونی میرفتیم حرم حضرت عبدالعظیم تا سحر می موندیم اینقدر صفا داشت یکی دو بار هم با خاله رفتیم ولی 3 ساله که خدا نخواسته ما بریم احیا. که اصلا هم ناراحت نیستیم و خدارو هم به خاطر این نعمت کوچولو و دوست داشتنیش شکر می کنیم ان شالله از سال های بعد
ببخشید که کمتر میام تابستون که میشه کارهای من توی خونه بیشتر میشه این روزها هم که جای خودش و داره وقتم کمه خیییییلی هم کمه به خاطرهمین زیاد وقت نمیشه بیام ولی حتما سعی میکنم اتفاق های مهم زندگیت و ثبت کنم چند روزی هم هست مامان حالم خوب نیست فشارم وحشتناک پایینه راه که میرم سرم گیج میره الان هم همین مشکل هست زیاد نمیتونم خیره بشم به مانیتورپیر شدیم دیگه
پسر گلم با اون دل پاکت برای بابا بزرگ دعا کن (بابابزرگ بابا جونی) چند روزی هست که بیمارستانه و اصلا حالش خوب نیست امروز بابا جونی رفته بود ملاقاتش می گفت اصلا حال خوبی نداره .خدا به حق همین شب های عزیزت همه ی مریضارو همین امشب شفا بده و از خدا می خواهیم که هیچ مریضی از امشب روی هیچ تخت هیچ بیمارستانی نباشه
آآمین
خیلی سخته گرفتاره این بیمارستان ها شدن خییییییییییلی
واما پسر گلم دست گلت جدیدت اینه که شیلنگ جاروبرقی پاره شد به طور کل بخواهم بگم نابودشد از دستت دیگه بیچاره مامان جونی جاروبرقی و زیر مبل ها قایم کرده از دستت و روی مبل هارو هم کشیده که نبینی دیروز یه 2 ساعتی خونه ی مامان جونی بودی من کارهام زیاد بود گذاشته بودمت اونجا دیگه خاله رو کلافه کرده بودینزاشته بودی بخوابه بنده ی خدارو
شب ها هم که عادت کردی روی پاهام می خوابی باید تکونت بدم و قصه بگم تا بخوابی که خدارو شکر از بغل بودن خیلی بهتره هر چی هم که بابا می گه بگوبابا به بابا هم میگی مامان
24 ساعته جلوی در یخچال مامان جونی هستی و آب می خواهی
کیف تبلتم 3 روزی هست که گم شده و گمش کردی امشب همه جارو گشتم ولی پیدا نکردم حالا ببینم از کجا بیرون میاد خدا میدونه
مثل دیروز که داشتم کمدت و مرتب میکردم دیدم 3 دست از لباسات نیست
بعد از یک ساعت گشتن توی جیب کاسکه پیداش کردم
امان از دست کارهای عشقققققققققققققققم
دست گلات زیاد ولی حافظه ی خواب الود من یاری نمی کنه
تا بعد بای بای