رادین جونرادین جون، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

رادین عشق مامان وبابا

نازنین پسرم همین که تو را دارم بهترین هدیه ی, خدارو دارم

ناگفته های 6 آذر

1393/9/18 14:03
نویسنده : مامان رادینی
222 بازدید
اشتراک گذاری

عسل مامان از 6 آذر به بعد هر چه قدر تلاش کردم که بیام وبت نشد که نشد حتی 2 بار هم اومدم پشت سیستم نشستم ولی اینقدر خسته بودم که نتونستم چیزی بنویسم و زودی رفتم لالا خندونکپیر شدم دیگه

واما ناگفته های  6 اذر

یادش به خیر پارسال کلی برات پست گذاشتم از روز قبلش بگیر تا ساعت تولدت و ثبت کردم و بعد از او هم کلی عکس گذاشتم اما امسالدلشکسته

جبران می کنم اولیش اینه که خدا بخواد این پنج شنبه میریم برای آتلیه دومیش اینه که عکسای این یک سالت و دارم ماه به ماهش و جمع می کنم و بزارم

عکسای قبل از محرمت و هنوز نزاشتم که اونارو هم دارم آپلود می کنم بزارم برات دونه به دونه آخه تقصیر مامان هم نیستا بابا جونی از سر کار دیر میاد نیمه ی دوم سال شده و بابا هم کارش طول میکشه تا حساب کتاباش و انجام بده و بیاد خونه منم دست تنهام خونه با شما اگر هر روز فرصت یک ساعته داشته باشم میتونم هر روز برا ت پست بزارم الان در این لحظه تا به اینجا صد بار از سر جام بلند شدم و به شما سر زدم یا شما صدا کردی مامان و بغل

6 آذر ساعت 2:30 یادم بود که بیام و برات پست بزارم ولی نمیشد هم اینکه شما اجازه نمیدادی هم اینکه شبش مهمون داشتیم باید شام درست میکردم  اگر میومدم اینجا کم کمش 2 ساعت اینجا می نشستم و کلی از کارام می موند

پسر عموی شما در تاریخ 6 آذر 1393 ساعت 8:45 به دنیا اومد مثل تاریخ تولد شما شده ساعتش هم تقریبا مثل پسرم شد شما 14:45 بودی علی 8:45 اسمش و هم گذاشتن علی قدمش مبارک باشه

یه دونه پسر عموی ناز دیگه هم توی راه داری که یک ماهه دیگه به دنیا میاد اون هم قدمش مبارک باشه

به خاطر همین موضوع روز تولدشما و پسرعموت شب شام همه خونه ی ما بودن و نشد خیلی از تبریکات تولدت و انجام بدم شرمنده پسرمبغلبوسمحبت

 

پسندها (1)

نظرات (0)