روز اول ماه رمضان
عزیز مامان چهار شنبه روز اول ماه رمضان بود
خیلی خوشحال بودم و خیلی هم متفاوت بود امسال با سالهای پیش
چون قشنگی به نام رادین سر سفره ی افطار امسال برای بار اول در کنارمون بود
چهارشنبه خونه ی مامان جونی همه دور هم جمع بودیم شما عسل دوست داشتنی هم کنار سفره نشسته بودی و بازی میکردی قربونت برم مننننننننننننننننننننننننن
اون افطار بود که بهم چسبید با اینکه روزه نبودم ولی چسبیدااااااااااااااااااااااااااا
روز اول ماه رمضون تولد من هم بود خوب بود خوش گذشت در کل
ولی خاله جونی عجیب سرما خورده بود من همش به فکر بهبودی خاله بودم
آخی خاله ی نازنینم امیدوارم زودی خوب بشی
دست خاله جونی خیییییییییییلی درد نکنه یه دست گل خییییییلی قشنگ برای مامان خریده بود که شوکه شدم چون خیلی بزرگ بود خیلی زحمت کشیدی خاله جونی من اصلا از شما توقع نداشتم کهههههههههههههههه
ان شالله جبران کنم یه روزی برات
یه عالمه بووووووووووووووووووووووووووووووووووس
فردا هم سالگرد ازدواج من و بابا جونیه کلا تیر ماه. ماه پربرکتیه امسال هم که ماه رمضان باهاش تلاقی پیدا کرده نور اندر نور شده
وای پسری یه چند شبه که شما سر شب خوابت و میزنی ساعت 12 که میشه بلند میشی تا 2 شب بیداری
آخه چرااااااااااااااااااااااااااااا؟ من خب گناه دارم دیگه الان هم بعد از کلی بازی کردن خوابیدی و منه بینوا اومدم به کارهای عقب افتادم برسم اشکالی نداره بزار بزرگ بشی بعدابا هم تسویه حساب میکنیم
خوب بخوابی
پسر قشنگ مامان