نمایشگاه رمضان 92
عسلم امشب بعد از افطار رفتیم نمایشگاه ماه رمضان که کمی خرید کنیم
با مامان جونی رفتیم خیلی خوب بودو خوش گذشت ولی گرمای هوا بیداد میکرد .گرمای هوا یه طرف گرمای نورهایی که توی غرفه هاروشن کرده بودن یه طرف بود وحشتناک گرم بود
کلی خرید کردیم و به خاطر گرما دیگه زیاد نموندیم از شما ترسیدم که خدایی نکرده مریض نشی گرمازده بشی توی ماشین که رسیدیم شما خوابیدی تا دم در خونه
تا رسیدیم جلوی در دیگه بیدار شدی تا همین نیم ساعت پیش بیدار بودی تا نیم ساعت پیش داشتیم بازی میکردیم که دیگه نا نداشتم صبح هم زود بلند شده بودی من هم طبق روال باید با شما بیدار بشم از صبح هم که بیدار شدم سر پا بودم تا الان دیگه توان نداشتم که خداروشکر خودت دیگه خسته شدی و خوابیدی اصلا هم از این وضعیت ناراضی نیستم هر دورانی قشنگیه خودش و داره و زود گذره الان هم خیلی ناز خوابیدی خوردنیه خوابت مثل خودت
عاشقتم