رادین جونرادین جون، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره

رادین عشق مامان وبابا

نازنین پسرم همین که تو را دارم بهترین هدیه ی, خدارو دارم

بدون عنوان

این هم چند تا عکس دیگه که دیروز گرفتم تا لباسات و تنت کردم ذوق کردی که داریم میریم دد   این هم اولین روروک سواری پسرم که بعد از 10 دقیقه نشستن زودی خسته میشی و دستات و باز میکنی که من و بغلم کن خب پسر نازم شما دیگه هیچ عکسی از ما طلب نداری همش به دستور شما اجرا شد و از این به بعد سعی می کنم که همونروز یا طی 2 روز بعدش انجام بدم که بد قول نشم عسلم ...
6 خرداد 1392

بدون عنوان

رادین درس خونه قربونش برم من اینجا هم محوطه ی داخلی و بیرونی سالن غذاخوری هتل که شما اکثر اوقات خواب بودین   چند تا عکس هم از محوطه ی هتل رادین و بابا جونی  در لابی هتل پسر گلم من و بابا جونی عاشق این عکستیم اوج هیجان و میرسونه فدات بشم که اون خنده هات بهمون انرزی می ده از ترس اینکه پشه های بد جنس نیشت نزنن خوابوندمت داخل پشه بند ولی تا دلت بخواد من و نیش زدند پسرم این هم تراس اتاقمون که روبرومون  چند تا درخت پرتقال و نارنج بود خیلی طبیعت قشنگی بود این هم چند تا عکس از محوطه ی هتل میریم که داشته باشیم...
6 خرداد 1392

بدون عنوان

پسرم این هم عکسای قزوین که قبلا رفته بودیم .اردیبهشت ماه رفته بودیم خونه ی عمه ی بابا جونی این عکس هایی که گذاشتم توی راه گرفتم و زمانی که داشتیم میرفتیم باغ ازت گرفتم  دیگه توضیح خاصی نداره   فقط یک توضیح کوچولو این عکس داره اینکه :این نی نی خوشمزه نژا جونه نوه ی عمه ی بابا جونی میشه ...
6 خرداد 1392

بابا جونی روزت مبارک

اول از همه مامانی رادین جون میگه که بهترینم نازنینم روزت مبارک درسته که امسال سال اول پدر بودن شما بوده و من باید زودتر از اینا تبریک میگفتم ولی خودت شاهد بودی که سفر بودیم و نمیشدشرمندتم عزیزم روز مرد رو به مرد راستینی  مثل همسرم که مقام بالای مردانگی و پدر بودن رو درک کرده تبریک میگم و زیباترین کلمه ای که میشه در این روز گفت یک دوستت دارم همراه با یک اسمان عشق و تمنا هست روزت مبارک بهترینم       بابا جونی من هم روزتون و به نوبه ی خودم تبریک میگم بزار بوس کردن یاد بگیرم سال بعد غرق بوست میکنم فکر میکنم این قشنگترین هدیه ی یک نی نی کوچولوی خوشمزه باشه باز هم معذرت می ...
5 خرداد 1392

بابلسر 92

و اما بابلسر از اون ساعت اول تا لحظه های برگشت یک عالمه عکس گرفتیم که بعدا مامانم میزارتشون آخه خاله جونیم دوربین وگرفت که ببره پیش مریم جونی تا عکس های قشنگم و ببینن فردا اگه خاله جونی بیاره مامانم حتما میزاره ساعت حرکتمون ساعت 5 بعد از ظهر بود  بابا جونیم دیرکردوالا که قرار گذاشته بودیم ساعت 3 راه بیافتیم که کار بابا جونیم طول کشید اشکالی نداره عجلمون چی بود ساعت 9 شب رسیدیم  بعد از اینکه اتاق و تحویل گرفتیم و اثاث هارو از ماشین پیاده کردیم شد ساعت 10 با مامان و باباجونی رفتیم شام بخوریم که مامانی دلش سوخت و موقع غذا گفت شاید بوش به مماخم (بینی) بخوره یه کوچولو هم من و تو غذاش شریک کرد چه ق...
5 خرداد 1392

تشکر از بابا جونی

پسر مهربونم از سفر بابلسر برگشتیم و خییییییییییییییییییییلی خوش گذشت بابا جونی سنگ تموم گذاشت با اینکه رانندگی خستش می کرد ولی باز هم دست از استراحت بر میداشت و من و شمارو میبرد تفریح و هر جا که دوست داشتیم و هر لحظه که تقاضا میکردیم  میبرد از همین جا دوتایی با هم میگیم که بابا جونی خییییییییییییلی دوستت داریم انتها نداره دوست داشتنمون واقعا یه پدر مهربون و یه همسر دوست داشتنی هستی که نمیشه محبتات و به این راحتی جبران کرد نه تنها توی این سفر بلکه همه  جا همیشه پشتیبانمون بودی و هستی و نمیزاری اب تو دلمون تکون بخوره ممنون ازت بابا جونی و از همین جا برات آرزوی سلامتی و سعادت و عمر با عزت داریم آ...
5 خرداد 1392

بدون عنوان

این هم از 7 سین 92 در کنار رادینم   اینجا هم همونطوری که قبلا هم گفتم شما تا نیم ساعت قبل از سال تحویل بیدار بودی و موقع سال نو خوابیدی تا بعد از سال نو بیدار شدی هر کاری کردیم که بیدار بشی نشد من وبابا جونی هم سال نورو شیرین  شروع کردیم و شمارو هم سهیم کردیم و دورو اطرافتون و  با شکلات شیرین کردیم   این هم اولین مسافرت زیارتی سال 92 به جمکران   خب زشته لباست کوووووووووووووووووووو   تنها عکسی که از شما و سفره هفت سین داشتم همین بود شرمنده پسرم اگه دوست نداری .من که عاشق همه ی عکساتم شاید در آینده خودت دوست نداشته باشی ...
31 ارديبهشت 1392

بدون عنوان

تولد صفر سالگی رادینی بابا جونی هر ماه به مناسبت ماه گرد تولدت یه کیک کوچولو می گیره و دور هم این اتفاق قشنگ و جشن می گیریم این هم اولین خواب رادینی داخل خونه ی خودمون بعد از 15 روز این هم یه خواب قشنگ و رویایی خونه ی مامان جونی که شما دست در دست بابا جونی خوابیده بودی   قربون اون ذستای کوچولوت برم که هر کسی که این وضعیت و می دید می گفت پسرتون چه خصیصه در صورتی که بعدا متوجه سدن که اشتباه فکر می کردن این هم یه خواب خوشمزه ی دیگه این هم مسیحا جونی پسر عموی شما   چند تا عکس خوشمزه ی دیگه   ...
31 ارديبهشت 1392

31 اردیبهشت 92

بار هم تاخیر مامان جونی ببخشید پسر نازم ما 3 روزی بود که خونه ی مامان جونی بودیم همین جوری اتفاق خاصی نیافتاده بود فقط 2روز پیش رفتیم دیدنی دانیال کوچولو نوه ی عموی مامان میشه که فکر کنم 2 ماه از شما کوچیکتره 2 ماهی بودکه نبود رفته بود مسافرت پیش مامان بزرگ بابابزرگش وای مامانی ماشالله نمیدونی چه قدر بزرگ شده هزار ماشالله دیروز هم من و بابا جونی بردیم دکتر هم برای قد و وزنت هم اینکه یه مقدار عطسه داشتی که نگران بودم نکنه سرما خورده باشی که اقای دکتر گفت نه سرمانیست یه نوع ویروسه که جای نگرانی نیست که خدارو شکر با قطره هایی که دیشب مصرف کردی و داخل بینیت ریختم امروز عالی بودی واما نکته ی مهم اینه ...
31 ارديبهشت 1392