رادین جونرادین جون، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 1 روز سن داره

رادین عشق مامان وبابا

نازنین پسرم همین که تو را دارم بهترین هدیه ی, خدارو دارم

واکسن 18 ماهگی

و اممممممممممممممممممممممممممما دردو دل اصلی اول از همه اینکه دندون های جدیدت مبارک نازنیننم دندون 5و 6 فک پایینت امروز نمایان شد مبارکت باشه بهترینم یه کوچولو بی قرار بودی و تب دار نگو از دندوونت بود باز هم داشتی  خنده های شیرینت و نثارم می کردی که دیدم دو تا مروارید سفید فک پایینت زده بیرون راحت شدی تا اینکه دندون های آسیابت در بیاد که واویلا ست خدا به خیر بگذرونه واما فردا که واکسن18 ماهگیت و در پیش رو داریم البته باید هفته ی پیش میزدی اما چون سفر بودیم گذاشتیمش برای فردا باز هم استرس همیشگی واکسن اومد سراغم که خداروشکر اخریه مخصوصا اینکه کزاز هم هست و توی دستت  هم میزنه خدا به فریادت برسه مامان جونم فردا بعد ...
20 خرداد 1393

بدون عنوان

این هم عکسای خیییییییییییییییلی عقب موندت که یادم رفته بود بزارم شرمنده تقویم 93که باکمک خاله جونی درستش کردیم خاله جونی روی ماهت و می بوسم ...
20 خرداد 1393

بدون عنوان

این عکس هارو روز اول با گوشیم گرفتم چون دوربین نمیزاشتن ببرم داخل زیاد کیفیت نداره چون شبه   عاشق این عکستم در اخر هم از دایی جونی ومامان جونی و خاله جونی تشکر می کنم که همراه خوب مابودن توی این سفر و تحملمون کردن و باعث شدن که خوش بگذره بهمون مخصوصااز دایی جونی که مقدمات اولیه ی سفرمون با دایی جونی بودوباعث شد که یه سفر به یادموندنی بشه برای هممون ان شاالله بتونم یه روز جبران کنم براتون از طرف رادین به دایی جونی   ...
20 خرداد 1393

بدون عنوان

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا   این هم فصل جدید زندگی شما رادین بدون مو شما از روز اول موهات نذر امام رضا بود و باید بیمه ی امام رضا میشدی این سفر هم بیشتر به این منظوربود که موهاتو اونجا کوتاه کنیم این صحنه ی دلخراش هم توی یکی از آرایشگاههای نزدیک هتلمونه که شما از اون اول تا اون آخر گریه کردی ولی بالاخره کچل شدی پنجره ی فولادی بعد از آرایشگاه مامان جون بردتت حمام و تمیز شدی و آقا شدی رفتیم پا بوسی آقا که مهر بیمه نامت و بزنه که شما خواب بودی و ما از آقا خواستیم که همیشه زیر سایش باشی و سالم و صالح باشی آمین گنبد طلا سقا خونه بعد از زیارت رفتیم سالن...
20 خرداد 1393

بدون عنوان

واااااااااااااااااااای باورت میشه پسرم یک عالمه عکس با توضیح نوشتم همش پرید باز از اول باید شروع کنم بلیط نانازم که طفل حساب شده ای جووووووووووونم هر کاری کردم که خودت از زیر قرآن رد بشی نشد که نشد از بغل بابا جونی پایین نیومدی سالن انتظار راه اهن تهران رادین و کنجکاوی هاش همچنان ادامه دارد بازی کردن هات باز هم بالاخره خسته شدی و خوابیدی طلوع زیبای آفتاب رادین و خواب صبح گاهی این هم تاب مورد علاقه ات جناب سوسمار خان این هم نمایی دیگر این هم تابیه که با هم سوار شدیم و شما داری لالا می کنی روی ت...
20 خرداد 1393

سفرنامه ی مشهد

سلام اومدیم با یک دنیا عکس و خاطره و لحظات ناب سفر مشهدمون هم تموم شد ولی حیف که زود تمومد و کاش اصلا تموم نمی شد و همیشه میموندیم خیییییییییییییییییییییییییییییییییلی خوش گذشت نانازم شما چوچولو بودی و زیاد متوجه نمیشدی ولی زمانی که بزرگ تر وآقاتر شدی متوجه میشی که امام رضا یعنی عشق بی پایان زمان حرکتمون دوشنبه  شب ساعت 12:30 دقیقه بود که بعد از اون طوفان وحشتناک راهی خونه ی مامان جونی شدیم و شام و اماده کردیم و زودی خوردیم و جمع وجورکردیم و ساعت 10:30 پسرک من آماده بودی زودتر از بقیه ساعت 11 راه افتادیم به سمت راه اهن الان که دارم مینویسم لحظه لحظه ی سفرمون جلوی چشمم میاد جای همه ی دوستای عزیزمون خالی بود خلاصه از اونج...
20 خرداد 1393

قالب جدیدت مبارک

پسر عسلم قالب جدیدت مبارک دست خاله عسل جونی دردنکنه که گل  کاشت  خاله عسل می بوسمت از طرف رادین واما سفر نامه ی ما همراه با یک اتفاق بد از صبح همه ی کارهامون و کردیم و آماده شدیم برای رفتن اول میریم خونه ی مامان جونی بعد از اونجا همه با هم میریم همه چیز به خوبی پیش میرفت تا همین نیم ساعت پیش یک قیامتی شد تهران هوا سیاه شد بعد قرمز همه جا تاریک شد هوایی که تا قبل از اون آفتاب بود یک لحظه قیامت شد جوری شد که همه توی کوچمون دادمیزدند قیامت شد شما هم تا قبل از اون خواب بودی وکار خدا شد که بیدار بشی و نترسی با اینکه زیادمتوجه نمیشی ولی با این حال ترسیده بودی چون تنها بودیم بغلت کردم بردمت جلوی در خودم هم ترسیده بو...
12 خرداد 1393

یا ضامن آهو

خبری که فردا می خواستم برات بزارم و امروز میزارم  چون فکرش و  که کردم گفتم شاید نتونم و کارهام زیاد باشه گفتم الان هم فرقی نداره با فردا فقط امروز یکشنبه است فردا دوشنبه است امام رضا بعد از 1سال و 6 ماه شمارو بالاخره طلبید قربونت برم من فردا شب به همراه مامان جونی و دایی جونی و خاله جونی میریم مشهد در اصل دایی جونی زحمت کارهاو کشید لطف بزرگی کرد در حق ما .دستت درد نکنه دایی جونم خیلی مهلبونی این خبر و یک هفته ی پیش دایی داد ولی چون میترسیدم که جورنشه هیچی نگفتم تا قطعی بشه که خداروشکر شد پسر مامان اولین زیارت امام رضا رو داری تجربه می کنی که مطمین هستم یکی از قشنگ ترین زیارت هات میشه همچنین زیارت هامون چون پس...
11 خرداد 1393

رادین و دندون درد

نفس مامان از دیشب بگم که رفتیم حضرت عبدالعظیم زیارت مامان جونی روزه بود بعد ازنماز رفتیم زیارت .شما پیش بابا موندی و من رفتم و حسابی نماز خوندم اینقدر چسبید بعد از زیارت هم شام رفتیم بیرون که اون هم خیلی خوش گذشت جای همه ی دوستامون خالی بود امروز هم روز خوبی بود برامون تا ساعت 12:30 تخت گاز من و شما خواب بودیم خیلی خسته بودم  دیروزش اصلا نخوابیده بودم و کارهام زیاد بود شبش هم یه زیبا پسر  تا ساعت 1:30 بیدار بود و از اونجایی که شما از اتو خاطره ی خوشی نداری و میترسی به ناچار متوسل شدم به اتو و گرفتی خوابیدی به خاطر همین صبح امروز دلی از خواب در آوردیم و بعد از اون هم مامان جونی اومد خونمون و با شما کلی بازی کرد و من ه...
11 خرداد 1393