رادین جونرادین جون، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره

رادین عشق مامان وبابا

نازنین پسرم همین که تو را دارم بهترین هدیه ی, خدارو دارم

ساعت عاشقی 14:48

صبح ساعت 10 با مامان جونی و بابا جون رفتیم بیمارستان و اول رفتیم خونه ی مامان جونی از زیر قران ردشدیم و راهی بیمارستان شدیم لحظه ی قشنگی بود بدون هیچ ترسی و با ذووووووووق فراوان نا گفته نماند که شب قبلش اصلا نخوابیدم همش خواب بیمارستان و می دیدم و صبح هم ساعت 6 بیدار شدیم و یه کوچولو دعا خوندم تا ساعت 8 بعد از اون هم بابا رو بیدار کردم و راهی خونه ی مامان جونی شدیم و با هم رفتیم بیمارستان من و بابا برای تشکیل پرونده رفتم بالا و مامان جونی پایین موند همش دلم پیش مامانم بود که تنهاست و فکرش پیش منه بعد که من رفتم برای آماده شدن و بابا رفته بود پایین مامان و آورده بود بالا ولی من...
6 آذر 1392

ثبت ساعت تولد گل پسرمون

          این هم نمای دیگرشه که بزرگتر از این نمی شد آپلودش کرد در حد توانمون بود دیگه کاری  بود که از دستم بر می اومد             نمیدونی پسر قشنگم چه لحظه ی حساسی بودبرای من کل وجودم شده بود استرس که نکنه که یه اتفاقی بیافته نتونم اون لحظه بیام وب .وثبت تاریخ تولدت بمونه ولی خداروشکر همه چیز با هم یار بود و درست شد   این هم یه نوع کادوی تولد توی وب میشه مبارکت باشه امیدوارم توی آینده ی نه چندادن دور ازش لذت ببری من که لذت بردم راستی این هم از ...
6 آذر 1392

شب قبل از تولد رادین 5 آذر

ماه پسرم امیدوارم تونسته باشه رضایتت و جلب کرده باشم 2 تا کار دیگه دارم که یکیش فکر کنم فردا آماده بشه یه دونه دیگه 10 روز دیگه که بعدا اون  و هم بهت میگم اینا کارای تولد اینترنتی شما بود که توی فکرم بود که ثبتشون کنم  که خداروشکر خوب بوده این کلیپ هم کلیپ علی اصغره که 2 تا از عکسای شما هم توش استفاده شده در کنار نی نی های قشنگ دیگه که این هم یه توضیح کلی داره که بعد از تولدت میگم  . ای جووووووووووووووووونم واما خاطراتمون پارسال تقریبا این موقع ها یعنی این ساعت ها  بود که پست آخرم و زدم و رفتم لالا که هنوز هم هست شب قبلش...
6 آذر 1392

تولدت مبارک (متولدین امروز)

  فاطمه ستایش علیرضا جون ملینا محمدسبحان ثمینا نازنین فاطمه رادین جون کمیل جان مهدیار فاطمه فرشته بي ريا سیده فاطمه زهرا آیدین آراد پارسا آراد الینا     وای خدای من قلبم ضعیفه تحمل این همه هیجان و ندارم  اول از همه به همه ی نی نی های قشنگ تولدشون وتبریک میگیم بعد به پسر قشنگم هزااااااااران بار تولدش و تبریک میگم ببین عکس این فرشته ی اسمونی هم توی متولدین امروز نمایانه و می درخش...
6 آذر 1392

آتلیه ی 1 سالگی رادین در گذر زمان

امروز همونجوری که گفتم وقت آتلیه داشتیم از صبح که بیدار شدیم کارهامون و کردیم تا ساعت 3 که مامان جونی اومد پیشمون و شما بعد از استحمام خسته بودی و یک ساعت پیش مامان جون  خوابیدی که اون هم برای خودش کلی بود برای آماده شدن به آتلیه خوب بود خستگیت و در کردی توی ماشین  میخواستی بخوابی که بابا جونی نگذاشت گفت بد خواب میشی خلاصه تا رسیدیم وقت خوبی بود و آتلیه خلوت بود و پریسا جون عکاس شما اومد و عکساتون و انداخت با حوصله ولی شما تقریبا 10 تا عکس اول خوب بودی بعدش دیگه همکاری نکردی و  حو است پرت بود یا زمانی که دکورو برات آماده میکردن به هم می ریختی که من و ناراحت کردی خیییییی...
5 آذر 1392

الماس جدیدت مبارک

عشق من دندون 7 هم مبارک باشه شب خونه ی مامان جونی بودیم که با مامان جونی داشتیم صحبت میکردیم سر دندون شما که من گفتم دندون های پسر خیلی دیر در اومدن که به 5 دقیقه نکشید زمانی که داشتی میخندیدی دندونت و دیدم که جوونه زده .ای جوووووووووووووووووووووووونم میشه سومین دندون از فک پایین یا به اصطلاح پزشکی 2 ومین دندون فک پایین یه چند روزی بود که شبا بی تابی میکردی و تا اسم لالارو که می آوردم گریه میکردی مثل دیشب که چشمات بسته بود برای خواب ولی تا می گفتم لالا گریه رو سر میدادی تا اینکه ناچار شدیم ساعت 12 شب ببریمت بیرون توی ماشین تا خوابت ببره که تا سر کوچه نرسیده خوابت برد ...
4 آذر 1392

اذر 92 خونه ی مامانی

پسر قشنگم اول از همه از آب و هوای شهرمون بگم که هفته ی پیش آلودگی هوامون شدید بود طوری که از خونه که بیرون میرفتیم می تونستیم احساس کنیم خیلی وحشتناک بود ولی به لطف خدای مهربون و به خاطر دل پاک شما نی نی ها بارون گرفت الان 5 روزی میشه که هوامون بارونیه و 3 شب پشت سر هم بارون خیلی قشنگی میومد 24 ساعته  قطعی نداشت در قبالش دیروز که بارون نبود هوای تمیزی و داشتیم ولی خیلی سرد شده به خاطر برکت ماه آذر دیگههههههههههههه   واما دیر اومدن من توی این چند وقته کلا زندگی من شما شدی که از این بابت به خودم می بالم که سروری مثل شما دارم و بهش خدمت میکنم این یه نوع افتخاره عزیزم واینکه توی تدارک جشن تولدت بودم که بابا جو...
3 آذر 1392

بدون عنوان

امسال پسر گلم توی خیلی از نذری ها بودی و کمک کرد قبول باشه عسلم رادین و آش  خاله مژگان خونه ی مامان جونی   رادین و قیمه ی روز تاسوعا که اولین شکموی سر دیگ شما بودی   این هم شله زرد خاله زهره که عالی بود خیلی خوش مزه بود خاله جونم قبول باشه   واما این هم نذری مامان جونی شب تاسوعا   ...
28 آبان 1392

بدون عنوان

این هم سقایی پسرم البته توی بعضی از عکسات سربندت نیست دوست نداشتی و از سرت در میاوردی نمیزاشتی حقم داشتی دیگه چیز تازه ای  بود دوسش نداشتی ان شالله که سالیان سال 120 تا از این محرم و صفرهارو ببینی امسال سال اولی بودی با اینکه پارسال هم بودی فقط میتونستی بشنوی چون توی راه بودی و 2 روز بیشتر فاصله نداشتی با این دنیا ولی امسال که سال اولی بودی روی هم رفته روزهای خوبی و با هم داشتم عسلم   ...
28 آبان 1392