رادین جونرادین جون، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 10 روز سن داره

رادین عشق مامان وبابا

نازنین پسرم همین که تو را دارم بهترین هدیه ی, خدارو دارم

شب های قدر 93

دوردونه ی من :عشق من : عمر من شب های قدر و داریم سپری می کنیم که امسال هم مثل 2 سال گذشته خونه موندیم به خاطر نازدونه پسرم که هم خودش اذیت نشه هم ما رو اذیت نکنه هر سال من و بابا جونی میرفتیم حرم حضرت عبدالعظیم تا سحر می موندیم  اینقدر صفا داشت یکی دو بار هم با خاله رفتیم ولی 3 ساله که خدا نخواسته ما بریم احیا. که اصلا هم ناراحت نیستیم و خدارو هم به خاطر این نعمت کوچولو و دوست داشتنیش شکر می کنیم ان شالله از سال های بعد ببخشید که کمتر میام تابستون که میشه کارهای من توی خونه بیشتر میشه این روزها هم که جای خودش و داره وقتم کمه خیییییلی هم کمه به خاطرهمین زیاد وقت نمیشه بیام ولی حتما سعی میکنم اتفاق های مهم زندگیت و ثبت کنم چند ...
28 تير 1393

کرج و باغ میوه

عشق من سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااام از دیروز شروع می کنم که رفته بودیم کرج میوه چینی به یه باغ دعوت شده بودیم برای  میوه که از اقوام بودن خیییییییییییییییییییییییییییییییلی خو ش گذشت با یک عالمه میوه مواجه شدیم و هم چیدیم هم خوردیم هم آوردیم خیلی خوش گذشت و از همین جاازشون تشکر می کنیم که باعث شدن این همه بهمون خوش بگذره (اقواممون و گفتم)   خلاصه اینکه اونجا یه نی نی بود که 3 روز از شما بزرگتر بود و خیلی از کلمات و می گفت به راحتی ولی شما همش چند تا کلمه می گی و اون هم با التماس بیشتر هر چیزی که بخواهی اشاره میدی در صورتی که دیگه الان باید کلمه بگی پسر تنبل من&n...
22 تير 1393

رمضان93

ما اومدیییییییییییییییییییییییییییییییییییییم اول از همه ماه رمضانت مبارک عسل نازم امسال سومین سالیه که ماه رمضان پیشمونی از این بابت هم بسیار خوشحالیم هم من هم بابا جونی چند روز ی هم بود که تاخیر داشتیم اون هم به خاطر ارتقا سیستممون بود بابا جونی تغییراتی داده بهش که ازش از همین جا تشکر می کنیم و روی گلش و می بوسیم و اینکه چون ماه رمضونه دیگه رمقی برای آدمی نمی مونه برای کارهای دیگه اش همون بتونم به عباداتم برسم خیلی هنر کردم اتفاق خاصی هم نیفتاده فقط دیروز با مسیحا جونی رفتیم براش دوچرخه بخریم که گرفت یه دوچرخه ی خیلی قشنگ مبارکت باشه پسر عموی مهربونم اینقدرهم توی ماشین اذیت کردی که نگو یا نیشگون میگرفتی یا لگد می کوبید...
14 تير 1393

تیر ماه 93

پسر نازم: از آخرین پستی که برات گذشتم یه هفته ای میگذره ومدام به وبت سرزدم ولی وقت این و نداشتم که مطلب برات بزارم  سرم خیلی شلوغه روزه اکه تمام وقتم شدی شما و ازاین بابت هم خیییییییییییییییلی خوشحالم نمیدونی چه لذتی داره در کنار پسر نازی مثل شما بودن کهههههههههههههههههههههه   شبا هم چند روزیه مهمون میاد برامون و بعد از رفتن مهمونا خستگی نمیزاره بیام و زودی می خوابم. مامان جونی هم صبح ها میاد پیشمون تا تنها نباشیم وهوا هم که خیلی گرم شده صبح ها بیرون نمی ریم تا عصر .عصری شاید با ماشین یه سر بریم بیرون وبرگردیم    جمعه ی هفته ی پیش هم رفته بودیم کرج جشن نامزدی&n...
2 تير 1393

بای بای واکسن

پسر نازم بالاخره این پروژه ی واکسن هم تموم شد و شاخ غول و شکوندیم وای که بعد از شما خیال من راحت شد اه چی بود همش درد و گریه سه شنبه رفتیم برای واکسن اول قد و وزنت بود که همه  چیز نرمال بود و خوب بود و من هم خوشحال بودم بابت این قضیه شما هم زمان کشیدن وزنت بنای ناسازگاری و گذاشتی و شروع کردی به گریه و بعد از اینکه شمارو بردم آرایشگاه  و ترسیدی و گریه کردی بعد از اون هر جا که میری و آدم غریبه می بینی می ترسی و گریه می کنی مخصوصا اینکه کارشناسی که شمارو معاینه میکرد لباس سفید پوشیده بود و وحشت شمارو برداشته بود خلاصه به هر سختی بود قدو ونت تموم شد و مامان جونی و خدا خیر بده شمارو برد بیرون تا...
24 خرداد 1393

واکسن 18 ماهگی

و اممممممممممممممممممممممممممما دردو دل اصلی اول از همه اینکه دندون های جدیدت مبارک نازنیننم دندون 5و 6 فک پایینت امروز نمایان شد مبارکت باشه بهترینم یه کوچولو بی قرار بودی و تب دار نگو از دندوونت بود باز هم داشتی  خنده های شیرینت و نثارم می کردی که دیدم دو تا مروارید سفید فک پایینت زده بیرون راحت شدی تا اینکه دندون های آسیابت در بیاد که واویلا ست خدا به خیر بگذرونه واما فردا که واکسن18 ماهگیت و در پیش رو داریم البته باید هفته ی پیش میزدی اما چون سفر بودیم گذاشتیمش برای فردا باز هم استرس همیشگی واکسن اومد سراغم که خداروشکر اخریه مخصوصا اینکه کزاز هم هست و توی دستت  هم میزنه خدا به فریادت برسه مامان جونم فردا بعد ...
20 خرداد 1393

بدون عنوان

این هم عکسای خیییییییییییییییلی عقب موندت که یادم رفته بود بزارم شرمنده تقویم 93که باکمک خاله جونی درستش کردیم خاله جونی روی ماهت و می بوسم ...
20 خرداد 1393

بدون عنوان

این عکس هارو روز اول با گوشیم گرفتم چون دوربین نمیزاشتن ببرم داخل زیاد کیفیت نداره چون شبه   عاشق این عکستم در اخر هم از دایی جونی ومامان جونی و خاله جونی تشکر می کنم که همراه خوب مابودن توی این سفر و تحملمون کردن و باعث شدن که خوش بگذره بهمون مخصوصااز دایی جونی که مقدمات اولیه ی سفرمون با دایی جونی بودوباعث شد که یه سفر به یادموندنی بشه برای هممون ان شاالله بتونم یه روز جبران کنم براتون از طرف رادین به دایی جونی   ...
20 خرداد 1393

بدون عنوان

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا   این هم فصل جدید زندگی شما رادین بدون مو شما از روز اول موهات نذر امام رضا بود و باید بیمه ی امام رضا میشدی این سفر هم بیشتر به این منظوربود که موهاتو اونجا کوتاه کنیم این صحنه ی دلخراش هم توی یکی از آرایشگاههای نزدیک هتلمونه که شما از اون اول تا اون آخر گریه کردی ولی بالاخره کچل شدی پنجره ی فولادی بعد از آرایشگاه مامان جون بردتت حمام و تمیز شدی و آقا شدی رفتیم پا بوسی آقا که مهر بیمه نامت و بزنه که شما خواب بودی و ما از آقا خواستیم که همیشه زیر سایش باشی و سالم و صالح باشی آمین گنبد طلا سقا خونه بعد از زیارت رفتیم سالن...
20 خرداد 1393

بدون عنوان

واااااااااااااااااااای باورت میشه پسرم یک عالمه عکس با توضیح نوشتم همش پرید باز از اول باید شروع کنم بلیط نانازم که طفل حساب شده ای جووووووووووونم هر کاری کردم که خودت از زیر قرآن رد بشی نشد که نشد از بغل بابا جونی پایین نیومدی سالن انتظار راه اهن تهران رادین و کنجکاوی هاش همچنان ادامه دارد بازی کردن هات باز هم بالاخره خسته شدی و خوابیدی طلوع زیبای آفتاب رادین و خواب صبح گاهی این هم تاب مورد علاقه ات جناب سوسمار خان این هم نمایی دیگر این هم تابیه که با هم سوار شدیم و شما داری لالا می کنی روی ت...
20 خرداد 1393