رادین جونرادین جون، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 8 روز سن داره

رادین عشق مامان وبابا

نازنین پسرم همین که تو را دارم بهترین هدیه ی, خدارو دارم

شیر خواره ی من 93

همیش شیر خوارگان حسینی بود که رفتیم نردیکترین امامزاده ی محلمون با اینکه نمیزاشتن عکس بندازیم ولی  من  یواشکی انداختم همه ی عکسی محرم امسالت یک طرف این چند تا دونه عکس بالات یه طرف من عاشقشونم از بس که نازی تووووووووووووووووووووووووووووو خدا این هم دو تا سید کنار هم همون روز نهار رفتیم خونه ی عمه جونی ایشون هم پویان خان هستن ...
26 آذر 1393

نمایشگاه عاشورایی 93

الوعده وفااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا یک عالمه عکس از یه دونه نی نی خوشمزه که عشق مامان و نفس باباشه اینجا نمایشگاه عاشورایی زمانش هم دو شب قبل از تاسوعاست که رفتیم از این پرچم وحشت داشتی اصلا کنارش نموندی تا عکس بگیرم من موندم شما که مامان و باباتون پشت سرتون هستند کجا داری میری با غریبه ها این آخری هم سینی حنا بود   ...
26 آذر 1393

پیشرفت های یک ساله

دو هفته ای میشه که از شیر گرفتمت دقیقا از فردای تاریخ تولدت به کمک رژ لب قرمز از شیر گرفتمت با اینکه خیلی شنیده بودم که سخته ولی حداقل برای من و شما راحت بود روز اولش که یک بار شیر خواستی دیگه نخواستی با فرداش که موقع خواب گریه کردی دیگه اذیت نکردی  خدارو شکر راحت بود بسیییییییییییار تاریخ از شیر گرفتنت 8 آذر 1393 از پوشک گرفتن هم خیلی ها میگن زوده ولی من فکر نمی کنم که زود باشه چون شما امادگیش و احساس می کنم داری از 2 روز دیگه می خوام اگرخدا بخواد شروع کنم مشکل اصلی اینه که شما شیر پاستوریزه رو خیلی دوست داری اگر بتونم اون و کم کنم بیرون رویت کمتر میشه توکل به خدا شروع میکنیم ببینیم چی میشه   و اما از پیشرفت ه...
18 آذر 1393

ناگفته های 6 آذر

عسل مامان از 6 آذر به بعد هر چه قدر تلاش کردم که بیام وبت نشد که نشد حتی 2 بار هم اومدم پشت سیستم نشستم ولی اینقدر خسته بودم که نتونستم چیزی بنویسم و زودی رفتم لالا پیر شدم دیگه واما ناگفته های  6 اذر یادش به خیر پارسال کلی برات پست گذاشتم از روز قبلش بگیر تا ساعت تولدت و ثبت کردم و بعد از او هم کلی عکس گذاشتم اما امسال جبران می کنم اولیش اینه که خدا بخواد این پنج شنبه میریم برای آتلیه دومیش اینه که عکسای این یک سالت و دارم ماه به ماهش و جمع می کنم و بزارم عکسای قبل از محرمت و هنوز نزاشتم که اونارو هم دارم آپلود می کنم بزارم برات دونه به دونه آخه تقصیر مامان هم نیستا بابا جونی از سر کار دیر میاد نیمه ی دوم سال ش...
18 آذر 1393

باز هم تولدت مبارک

توی پست قبلیت نخواستم طولانیش کنم و همه چیز و برات اون جاتوضیح بدم چون اون مخصوص تولدت شیرین عسلم بود اینجا دیگه درد دو دل مادرانم و انجام میدم خیلی دوست داشتم مثل پارسال تا قبل از تولدت همه ی تاپیکام و زده باشم ولی اینقدر سرم شلوغ بوده که باید مامان و ببخشی  1ماهی بودکه تصمیم گرفته بودیم خونمون وعوض کنیم و نوترش کنیم که تصمیمون عملی شد و  2هفته ای گشتیم تا اینکه مورد مناسب خودمون و پیدا نکردیم و با بابا جونی تصمیم گرفتیم تا عید صبرکنیم چون واقعا راکده الان وضعیت خونه. به خاطر همین موضوع از همه ی کارهام افتاده بودم ولی همیشه به یاد پسرم و وبلاگش بودم فقط در حدی بود که شب یه سر میزدم اون هم نیم ساعته و زود می خوابیدم چون واق...
6 آذر 1393

2 سالگیت مبارک

عسلم فردا 6 آذر 93 ساعت 14:46 پسرمن رسما به دنیا میاد خیلی دوست داشتم این تاپیک و همون ساعت برات بزارم ولی فکر نکنم  بنابه دلایلی ازموضوعات که توضیح میدم عزیز مامان تولدت هزاران بار مبارک از این بابت من و بابا  جونی خیلی خوشحالیم که میوه ی باغ زندگیمون هر روزبزرگترمیشه و ما بهش افتخار می کنیم ان شالله در آینده یکی ازموفق  ترین ها ببینیمت .آمین .که برای من آرزو نیست واقعیته چون با هوشی که پسر من توی این سن داره  حتم دارم که بهت افتخارمیکنم اگر عمری خدا بهم بده یادش به خیر دو سال پیش همچین شبی من تا دیر وقت پشت سیستم نشسته بودم و خوابم نمیبرد اخرین پستم هم زدم دیر وقت هم بود عاشورا هم بود زدم  و مثلا...
6 آذر 1393

عکس وبلاگ آذر 93

عسل مامان .وروجک مامان .عشق مامان. وجود مامان .دنیای مامان: تویی که با یه نفس کشیدنت دنیا برام میشه بهشت تویی که دوسال از عمر من وبه خودت اختصاص دادی واین دوسال برام شده بهترین سال های عمرم که باهیچی توی دنیا عوضش نمی کنم .تویی که تا زمانی که خدای مهربون عمری بهم بده و درکنارهم باشیم این سال های باقیمونده برای من میشه بهشت خیلی دوستت دارم خداجونم بابت این نعمت دوست داشتنیت خیلی دوست داشتم که امسال هم مثل پارسال عکست وبزرام توی نی نی وبلاگ ولی مثل اینکه اون قسمت از نی نی وبلاگ برداشته شده توی این دوسال آقاشدی ماه شدی اصلا باورم نمیشه که بزرگ شدی هنوز فکر می کنم همون رادین کوچولوی روز اولی که مدام گریه م...
5 آذر 1393

6 آبان ماهگرد رادینی

پسر نازم امروزو در این ساعت شدی 1سال و11ماهه ساعت 14:40 دقیقه واااااااااااااااااااااااااااااای چه لحظه ی نازی مبارکت باشه قسمت بودهپس آخه دیشب یک عالمه تایپ کرده بودم وموس گیرکرد دیگه نشد کاریش کنم تا الان که اومدم یک دفعه خوردبه لحظه ی تولدت ای جون دلللللللللللللللللللللللللللللللم مبارکت باشه پسرنازم دیگه چیزی به تولد2سالگیت نمونده وبرای آقا شدنت مردکوچک زندگی من شمارش معکوس از امروز شروع میشه برای تولدت که دیشب با باباجونی هم حرف تولدت بود حالا بعدا مشخص میشه فردا تولد دایی جونی هم هست 7 آبان تولد دایی جونیه که از همین جابه عزیزترین دایی دنیا تبریک میگیم ایشالا جشن120 سالگیش درکنارهمسر ونوه و نتیجه و عروس ودام...
6 آبان 1393

رادین وعید غدیر

این دوتا  عکست مربوط به لباس پوشیدنت قبل از رفتن به مهمونی عید غدیر میشه پشت مبل جایگاه جدیدشماست این هم سبد عید غدیرمون شما و سبد این هم بادکنک های اهدایی از سید محمد که داخل ساختمون مامان جونی هستن وهمیشه به ما لطف دارن دست گلت دردنکنه آقا سید این هم مبل نوردی شما حالا خوبه ماما جون این مبل هاش و برای مهمون نزاشته برای بازی شماست والا باباجونی بنده ی خدا باید ازدست شما یه دست مبل می خریدبرای مامان جونی بالاخره موفق شدی پسر نازم ...
28 مهر 1393